داستان ی

ساخت وبلاگ

<a href='http://shereno.niloblog.com/p/597/'>داستان</a> ی مراد از پشت کوه به شهر آمده بود ، اما دلش مثل دشت ، وسیع و مهربان بود .

همان روز اول که در شهر کاری پیدا کرد ، با دو مرد دیگر دوست شد ...
مراد ، هر دو دوستش را خیلی دوست داشت ...سالها گذشت و این سه دوست ، با هم خوش و خرم بودند ...

تا اینکه یک روز ، دوست اول مراد ، با دوست دوم ، قهر کرد ...مراد خیلی تلاش کرد آنها را آشتی دهد اما نشد که نشد ...با این وجود اما ، مراد ، هر دو دوستش را دوست داشت ...

یک شب دوست اول به سراغ مراد آمد و به او گفت که اگر می خواهد با او دوست باشد ، باید با دوست دوم ، دوست نباشد ...چون دوست دوم ، حالا دشمن او بود ...مراد قبول نکرد و گفت که او هر دو دوست را ، دوست دارد ...
دوست اول ناراحت شد و رفت ...

شب بعد ، دوست دوم ، پیش مراد آمد و گفت اگر می خواهد با او دوست باشد باید با دوست اول ،دوست نباشد ، چون حالا دوست اول ، دشمن دوست دوم بود ...مراد پیشنهاد دوست دوم را نیز قبول نکرد ...چون او می خواست هر دو دوست را دوست داشته باشد ...

حالا دیگر ، هر دو دوست مراد ، که با هم دشمن بودند ، با مراد هم دشمن شدند ...اما مراد همچنان هر دو دوست را ، دوست داشت .

سالها گذشت ...تا اینکه دوست اول مراد ، با دوست دوم ، آشتی کرد ...

مراد خیلی خوشحال شد که دوستانش، با هم آشتی کرده بودند ...اما دوستان مراد ، با مراد آشتی نکردند و مراد را همچنان دشمن خود می دانستند !
اما مراد ، آنها را ، همچنان ، دوست خود می دانست ...

سالها گذشت و دوستان مراد با او همچنان دشمن بودند و مراد هم همچنان آنها را دوست داشت ...

تا اینکه یک روز ، دوست اول مراد ، مریض شد و جانش را از دست داشت ...مراد برای مرگ دوست اولش ، خیلی گریه کرد و تصمیم گرفت که به مراسم خاکسپاری او برود ...

وقتی دوست دوم مراد ، ناراحتی مراد را دید ، دلش سوخت و به طرف مراد آمد و او را بغل کرد ...

پس از مراسم خاکسپاری ، دوست دوم ، رو به مراد کرد و گفت : من تا دیروز یک دوست خوب داشتم که از دست دادم، ولی امروز ، باز هم یک دوست خوب دارم و از این بابت خیلی خوشحالم ...
مراد در پاسخ گفت : اما من خیلی اندوهگین هستم ...چون تا دیروز دو تا دوست خوب داشتم ولی امروز فقط یک دوست خوب دارم ...

دوست دوم ، ساعتها به این حرف مراد فکر کرد ، اما هیچگاه متوجه منظور مراد نشد .

مسعود احمدی
۹ شهریور ۹۵

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : داستان یک شهر,داستان یک زن,داستان یک روح,داستان یاجوج و ماجوج,داستان یک شهر احمد محمود,داستان یک پرچم,داستان یک انسان واقعی,داستان یک روح pdf,داستان یک عشق واقعی,داستان یاد خدا, نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 269 تاريخ : چهارشنبه 10 شهريور 1395 ساعت: 3:27