کرمان من و
کرمانشاه تو ندارد
بیستون لرزید و
ارگ دل فرو ریخت.
گسل افتاده بر تن وطن
و لـــــرزان، تن هم وطن
از سوز داغی که بر دلش نشسته.
آوار به زیر حجمی از اندوه
به عمق فاجعه و مصیبت فکر می کند.
باید که با همدلی و مهربانی پر کرد، گسل فاصله را
و برداشت حجم سنگین اندوه را از دل داغدارش.
دست به دست هم، با دل و جان یاری دهیم
هم وطنان آسیب دیده را.
فرهاد ها کجایید؟!
باز گرد هم بیاییم
شیرین ترین ستون را
محکم تر از همیشه
بر بی ستون بسازیم.
تسلیت ایرانم
تسلیت هم وطنم
با احترام صبور// خزان 96
شعر نو...