زندگی من .......( ۲ )

ساخت وبلاگ

<a href='http://shereno.niloblog.com/p/578'>زندگی</a> من .......( ۲ ) نوجوانی.....نوجوانی.....نوجوانی......

شاید پر رمز و راز ترین برهه ی زندگی آدمیان است این دوره ....ظهور بلوغ جسمانی و نشانه های آن و همزمان ، بلوغ فکری و سرگردانی میان فلسفه های فراوان و متفاوت و متناقض زندگی !

گفته بودم که عاشق ادبیات ، رمان و کتب فلسفه شدم .داستان های کوتاهم در سن ۱۶ سالگی در هفته نامه اطلاعات هفتگی سال های۶۴ تا ۶۶ چاپ میشد ...آنها که همسن من و یا بزرگترند حتما باخبرند که این مجله چه تیراژ بالایی داشت در آن زمان . بگونه ای که تمام فامیل از چاپ داستان های من خبردار شدند ...اما در سال ۶۵ ، تحولات زیادی در من شکل گرفت ...شاید برایتان عجیب باشد که بطور متوسط هفته ای سه رمان می خواندم ( میانگین روزی پانصد صفحه ) همزمان به سینما کشیده شدم .پس از مرور آثار مخملباف بسراغ بیضایی و کیارستمی و مهرجویی و کیمیایی و ....رفتم ....اما در بیضایی ، آرام گرفتم .آن زمان فقط سینمای ایران را پیگیری می کردم ...مجلات فیلم ، تلنبار می شد ، مقالات دکتر هوشنگ کاووسی و احمد طالبی نژاد را با ولع می خواندم ...و همزمان ، دگردیسی فکری را در آثار دکتر عبدالکریم سروش دنبال می کردم ....کتاب « فربه تر از ایده ئولوژی» ، عجیب بر من تاثیر گذاشت و این تغییر و دگردیسی سروش ، در مخملباف نیز بسیار ملموس بود .
و من ، نوجوانی هفده ساله و آرمانگرا ، سرگردان بودم میان هجوم انواع دیدگاه ها و ایدئولوژی ها ...

و جنگ به آخر رسید ...فکر می کنم بیش از هشتاد درصد تلفات جنگ ، در دوسال آخر بود (۶۵_۶۷)
و با خاتمه ی جنگ ،در دانشگاه علامه طباطبایی تهران ، در دانشکده روانشناسی قبول شدم ...سال های عجیبی بود ...و من جوانی هجده ساله ، یک بخشی از سلیقه ام را به رمان و قصه نویسی ، بخشی را به سینما ، بخشی را به فلسفه ، و کمترین بخش را به رشته ی تحصیلی ام داده بودم و البته بخشی دیگر ، در درون من ، تشنه و منتظر ، ایستاده و منتظر فوران بود :
علاقه به مسایل سیاسی ....دین و سیاست و بحث های داغ آنروزها ...

درس تاریخ اسلام ( واحد عمومی سال اول ) را با یک روحانی بنام حسن یوسفی اشکوری داشتیم ....تحلیل او از تاریخ اسلام برایم بسیار جالب بود ، عاشق شریعتی بود ...در یک شبانه روز کامل ، کتاب حدود هشتصد صفحه ای « با مخاطب های آشنا » ی علی شریعتی را پیوسته خواندم ....

وای ...دنیا چقدر بزرگ بود ...کتابها چقدر زیاد ....و من چقدر کوچک بودم ...و چقدر شبانه روز ، زود تمام می شد ....

در دوران دانشکده ، وقت زیادی از من به حضور در سینماها و جشنواره های فیلم می گذشت ....و من آویزان بوم میان علاقه ی چهارگانه ام : ادبیات و داستان نویسی و فیلمنامه نویسی ، فلسفه ، سینما ، سیاست و مذهب ....

کمتر از چهارساعت در شبانه روز می خوابیدم ...اما باز هم تمام کتابها را نمی توانستم بخوانم ، تمام فیلمها را نمی شد ببینم ، ...

سروش در فلسفه ، مخملباف و بیضایی در سینما ، محمود دولت آبادی و گورکی در ادبیات ، بر من تاثیرات زیادی گذاشتند ...رمان ده جلدی کلیدر را برای دومین بار ، در طول دو هفته ، دوباره خوانی کردم . شاملو درست می گفت : کلیدر ، شاهنامه ی نثر ایران است ...

اما هیچگاه ، شعر را بصورت جدی نگاه نمی کردم ...با آنکه برادر و خواهرم هر دو شعر می گفتند ، من با تمسخر می گفتم حیف نیست آدمی وقتش را برای شعر تلف کند ؟!

و روزگار چرخید و چرخید ....

در سال آخر دانشگاه ، تعهد دبیری دادم تا هم از سربازی رفتن خلاص شوم و هم بلافاصله شاغل شوم ...و شدم ....

ابتدای شروع به کار ، مرا به شهر ری فرستادند و ده سال آنجا تدریس کردم و بعد برای همیشه در چند دبیرستان تهران ادامه دادم ....

اما در ۲۰ سال اخیر ، بسیار کمتر از قبل مطالعه می کنم ...بیشتر مشغول خواندن اخبار سیاسی جهان ،تماشای روزی یک فیلم سینمایی با زیرنویس ، و خواندن شعر دوستان هستم ....

یکسال و نیم قبل که وارد دنیای شعر شدم و شعرهایم را برای برادرم فرستادم ، قاه قاه زد زیر خنده ....وگفت :
چه شد پس ؟! تو به من می گفتی حیف وقت نیست که برای شعر بگذاری ؟! ....

و من ، هیچ جوابی نداشتم ....

من
یک دایره المعارف
فریاد بودم .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : زندگی من,زندگی منشوریست در حرکت دوار,زندگی منشوری است در حرکت دوار,زندگي من,زندگی منه زدبازی,زندگی منه زدبازی دانلود,زندگی من کنار این غریبه,زندگی من بابک جهانبخش,زندگي مني تو,زندگی من تویی, نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 442 تاريخ : چهارشنبه 27 مرداد 1395 ساعت: 10:49