شعر نو

متن مرتبط با «قاصدک» در سایت شعر نو نوشته شده است

قاصدک پر پر شده

  • قاصدکِ پر پر شده ! گناه تو همراهی بهار بود و شادی اگر نمیرقصیدی ! اگر نمی خندیدی ! اگر سر از باغچه ی سکوتت بیرون نمیدادی ! اگر هوای تازه نمی خواستی .! اگر عاشق نمی شدی ،،! اگر مثل هزاران قاصدکشاعر:مهناز الله وردی میگونی, ...ادامه مطلب

  • رقص قاصدک

  • دل سپردم به بیداری سیال رود که در خاموشی درخت به فهم پچپچه های برگ خروشان بود دل سپردم به سکسکه‌ی غوکان در مکث عارفانه‌ی باد که بر سادگی علف‌های باور می‌خزید تا پنداره‌ی نرمینگیشاعر:نازنین ایران مهر, ...ادامه مطلب

  • قاصدک!

  • پروانه را رازی است که شمع را تابِ سوختن نیست! تنها قاصدک می داند مقصد کجاست! م - ح - فریاد بهار نود وشاعر:عبدالمجید حیاتی, ...ادامه مطلب

  • قاصدک

  • قاصدک جان چه خبرها، ز کجا می آیی؟ کینچنین حال دل غم زدگان می دانی صورتت خیس شده،کوچه مگر بارانیست؟ اشک شوق است رفیق، یا که غم پنهانیست؟ قاصدک جان قدمت روی سرم باز کن مُهر سخن، زود بگوشاعر:مریم افشاری, ...ادامه مطلب

  • مهدی اخوان ثالث

  • چهارم شهریور ماه مصادف است با سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالثمهدی اخوان ثالث متخلص به امید در سال 1307 شمسی در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستانها و دبیرستانهای مشهد به پایان برد، و از هنرستان صنعتی همین شهر فارغ التحصیل شده پس از فراغ از تحصیل و دو سال اقامت در زادگاه خود، در سال 1327 شمسی وارد تهران شد و به خدمت وزارت فرهنگ درآمد .او ذوق و مایه شعری را از مادرش به ارث برد و گاهگاه اشعاری به شیوه شاعران متقدم و بخصوص شاعران خراسانی می سرود. امید پس از زمان کوتاهی در سرودن قصیده به سبک ,مهدی اخوان ثالث,مهدی اخوان ثالث و ای,مهدی اخوان ثالث - زمستان,مهدی اخوان ثالث قاصدک,مهدي اخوان ثالث اشعار,مهدي اخوان ثالث زمستان,مهدی اخوان ثالث پاییز,مهدی اخوان ثالث چاووشی,مهدی اخوان ثالث شعر زمستان,مهدی اخوان ثالث سر کوه بلند ...ادامه مطلب

  • نامه هایی به قاصدک - فسمت نهم

  • قاصدک پاییزِ بی رحم ِبی تو نفس کشیدن آنچنان در آرزوی زمستان پر می کشد که بهار سینه ام هرچه در گوش درختان می خواند لباس سپید از شکوفه بر تارک گیسوان ببندید، باز هم جز جامه ی عریان تنهایی چیزی به چشم های تیره و تار احساسم نمی آید!می دانی دشت یکپارچه از ستاره چراغانی می شود آن هنگام که پا بر دروازه ی دلتنگ سینه ام بگذاری تا بی دریغ نور وجودت را قلب تا چشم های پنجره ها بیاراید؟!قاصدک خودت هم حس کرده ای مسافری شدی که پیچ و خم هر کوچه از شهرم را می شناسی اما هنوز هم غریبانه به منزل نمی رسی!بیست و نهم خرداد نود و پنج-بچگیام - Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نامه هایی به قاصدک- قسمت هفتم و هشتم

  • نامه هایی به قاصدک- قسمت هفتمقاصدک تنهایی حادثه ای است پر باران وقتی مسیر بی تابی هیچ آینده ای برای وصال به دریای مهربانی ات نداشته باشد.قاصدک دستانم را بگیر و مرا از همهمه و شلوغی زمین تا آغوش سبکبال خودت رهایی ببخش.زمین مرا می ترساند وقتی صدای در هم شکستن استخوان های احساس در برابر دیدگانم به اهتزاز در می آید، وقتی آدم ها برای پررنگ تر دیده شدن چنگ در تاریکی نااهلی می افکنند.آغوش باز کن تا چشم هایم زمین را از دریچه ی اطمینان قلبت نیک بنگرد و به لبخند گل ها، بی ترس از هجوم پاییز خو بگیرد.قاصدک کاش فاصله ها به کوتاهی لبخند های زمینی بود تا دستان اندیشه ات را بر قلب می فشردم و خبر از عطر بودنت را سرمه به چشمان یاس های باغچه ام می کردم.کاش آرزوها آنقدر سبکبال بود که دستان پروازت را می گرفتم و آزاد در آسمان آغوشت حل می شدم......نامه هایی به قاصدک- قسمت هشتمقاصدک! معنای تکرار را قلبی می فهمد که پنجره هایش عمری است منتظرند، دستی به مهر و از روی عادت هر صبح گونه های احساسشان را در آغوش بگیرد تا غبار تنهایی بر تارک گیسوانشان ننشیند!رام شدن احساس را قیمتی است که هرگز در سرزمین آرامش نصیبت نمی شود. باید رهسپار آسمان شوی تا قدر آغوش شاخه را بدانی هر چند گاهی برای بازگشت دیر می شود.می دانی نعمت وجود را آن ماهی می فهمد که از پیچ و تاب حوض به تنگ آمده، ناگاه هوا را در آغوش می گیرد و در حصار امنیت قطره ای از نوازش حوض بر بستر خاک جان می کند!کسی چه می داند شاید عادت اندیشه ام که با هر دم تو را به پرواز در آورم تا آسمان را در آغوش بگیری روزی آنقدر اهلی ام کند تا در پناه اوج رویایی ات، من نیز آرام بگیرم!- بچگیام -بیست و هفتم خرداد نود و پنج Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نامه هایی به قاصدک- 1 و 2

  • نامه هایی به قاصدک _1قاصدک شنیده ای پشت تبسم مبهم واژگان، هنوز هم یک دنیا ناگفته پنهان مانده از تمام آن نیمه های خالی که نباید به آنها اندیشید!قاصدک می دانی تنهایی جای جای دیوار روح را آنقدر می خورد که تمام آنچه را نباید به آن اندیشید نابهنگام آنچنان حفره های خالی ذهن را یکدست پر می کند که ناچار به آنها می اندیشی.شنیده ای این روزها چشم های شب را ازدحام بی ستارگی طوری نشانه می رود که اگر سراغ از طلوع را از پنجره ها بگیری بی شک می گریند؟می دانی مدتی است خروارها انتظار طوری قد علم می کند که روز از یاد می برد بی درد بگذرد....نامه هایی به قاصدک - قسمت دومقاصدک شنیده ای بذر انتظار بر جانی بنشیند ریشه می دواند ماندگار می شود تا هر از گاهی راه نفس را ببندد؟می دانی به بذر انتظار اگر در دلت ریشه دوانید، بیندیشی سرخی چشم هایت شکوفه هایش می شود و اشک هایت میوه ای که می بایست پای درخت دل بریزد؟آه، می دانی در قلب انتظار اگر دوست داشتن رخنه کند آنقدر دنیا برایش کوچک می شود که صدای تنهایی اش در گوش های سرد جهان هم به اهتزاز در می آید.قاصدک کاش چشمان جهان را پنجره ای بود تا آن را بگشایم و با هم به پرواز می آمدیم و می رفتیم آنقدر دور که بسته شدن هزار باره ی پلک ها هر بار که از منظر چشم ها به زیبایی آن می نگریستم چون خاری در قلب و اندیشه فرو نمی رفت.لحظه ای دست هایم سردم را بگیر، از چشم های جهانم آنقدر خورشید بی رحم بر بذر انتظارم می دمد که از درد ریشه دوانیدنش یخ کرده ام.قاصدک بی صبری و ترس نتیجه اش در این روزگار تنهایی است قصه هایم را در گوش باد بخوان تا به آسمانم بفهماند انتظار با تمام دردهایش بهتر از مرگ احساس در قلب ناامیدی است.-بچگیام-بیست و دوم خرداد نود و پنج Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها