شعر نو

متن مرتبط با «آغوش تو/» در سایت شعر نو نوشته شده است

مخمل آغوش

  • شب شد از سودای تو میل فراوان کرده ام باز ‌کافر شد ،نفوسی که مسلمان کرده ام از نباتی و‌جمادی، روح حیوانی گذشت بر قدوس قامتت، تألیف ادیان کرده ام شانه ی شعرم متکای لمیدن های توست تکیه کن کینشاعر:الهام امریاس, ...ادامه مطلب

  • آغوش مفهوم

  • . ما اینجا غریبیم و عدم ، تقدیر است فقط گویی لابلای همدیگر گیر کرده ایم زود رفتن هم مد شده اما ، انگار ، برای فرار از دنیا کافیست ، یک لحظه بایستیم شاید یک مکث ، بلوغ یک ، افتادنشاعر:فرهاد بیداری, ...ادامه مطلب

  • آغوش نو

  • می‌جویم تو را با زورق شکسته‌ای با بال های بسته‌ای در دریای قلبم در آسمان مغزم دفن است خاطراتی در خاکدان خیالم و کوشش بی ثمر برای نبش قبر بلکه شاید شاید عمارت کند زورقم را مرمت کندشاعر:محمد آریان, ...ادامه مطلب

  • عطرِ آغوش

  • تو را در خواب می‌بینم ؛ که در آزار می‌کوشی تو در خواب منم حتی نه عاقل بلکه بیهوشی میان این همه خوبی تو دلسردی و غمگینی که در این رنگ‌های شاد لباسِ تیره می‌پوشی حریر مهربانی را همیشه هدیهشاعر:الهه فرحی, ...ادامه مطلب

  • آغوش محنت

  • آغوش محنت ما طعم تلخ ریا را چشیده ایم با تازیانه غم قد خمیده ایم محبوس خود شده ایم ازهدف بدور روز از بهانه پر و شب خزیده ایم پر چیده بلبلی آغوش محنتیم درانتظار کدامین سپیده ایم انگار بستهشاعر:قاسم پیرنظر, ...ادامه مطلب

  • آغوش جهنمی

  • آرام بدون ترس و دلهره ، تن نحیفت را به تکیه گاه شانه هایم ایمن باش ... تو ای دختر زمین تو را چه باک از جهنم آغوشم ؟ این آتش تو را نمیسوزاند ... جهنمی شده ام داشتنت را ، خشک و تر را با همشاعر:ساناز هموطن, ...ادامه مطلب

  • قرص آغوشت

  • ارسال نظر '); } var patte_mail = /[a-zA-Z0-9._-]+@[a-zA-Z0-9.-]+.[a-zA-Z]{2,4}/; if (patte_mail.test($('#'+CF+' #note').val())) { $('msgd2507215').html(' متن نظر شما حاوی آدرس ایمیل می باشد امکان ارسال این نظر وجود ندارد لطفا نسبت به حذف ایمیل اقدام نمائید لازم به ذکر است ارسال شماره تلفن همراه در بخش نظرها خلاف قوانین سایت است'); } if($('#'+CF+' #no, ...ادامه مطلب

  • دل است ، آغوش می خواهد ...!

  • من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد !بلکه تا صبح...چرا که خواب خوش ، آغوش می خواهد...وجودم ذره ذره شوق مهتاب است ؛میان کوچه ها ،تنها ،پریشان در پی ات ،بیمار و بی تاب است دلم آغوش می خواهد ...هوا ابر وزمین خیس استشب خاموش ؛صدای چلچله با ناز برکهشد هم آ, ...ادامه مطلب

  • **درآغوش آخرین باران پاییز**

  • آسمان..رنگ کبـــودبرتن بیمارخودپوشیده بودتک درخت من..زیرباران خزانتهِ باغچه ی خانه ی مابرگ ها...ازتن اش دریده بودتپش تند نفس های دلواپسی امپای دیوارقلب خودم...می شنیدمبه تن نرم درخت منتب شعله ی غم..خزیده بوداشک های هر دو ی ما..خسته ازعمردراز باران, ...ادامه مطلب

  • عطر آغوشت

  • کاش می شد بار دیگر یک نفس بویت کنم دوریت را غرق در موج گیسویت کنمسر گذارم بیقرار برقبله گاه شانه اتگر عبادت اقتدا بر عطر آغوشت کنمرد اشکهایت هنوز بر سجاده ات کاش میشد بغض را اشک بلورینت کنمسبدی آورده ام خالی ز گلهای بهار کاش میشد سبز با زیبایی روی, ...ادامه مطلب

  • آغوش

  • میل به آغوش کسی نداشتم، زین رو خود را سخت در آغوش کشیدم. لذتی زایدالوصف داشت، چشمانم برهم رفت ، سبک و سنگین، فراتر از مستی و سراسر آرامش شدم.هرچند ناب بود اما روح من فراتر از آن را طلب می کرد، انگار که اوج لذت آغوش من بیش از این هاست. حسرت آغوشی کامل، سبک، آرام و رها، مرا رها نمی کند.هوای زیباترین آغوشی را دارم که بازو به بازو و سربه سر نیست. پی,آغوش,آغوش تو,آغوش عاشقانه,آغوش به انگلیسی,آغوشی نوزاد,آغوش ***,آغوش شادمهر,آغوش خالی علی اصحابی,آغوشت را میخواهم,آغوش عشق ...ادامه مطلب

  • آغوش

  • میل به آغوش کسی نداشتم، زین رو خود را سخت در آغوش کشیدم. لذتی زایدالوصف داشت، چشمانم برهم رفت ، سبک و سنگین، فراتر از مستی و سراسر آرامش شدم.هرچند ناب بود اما روح من فراتر از آن را طلب می کرد، انگار که اوج لذت آغوش من بیش از این هاست. حسرت آغوشی کامل، سبک، آرام و رها، مرا رها نمی کند.هوای زیباترین آغوشی را دارم که بازو به بازو و سربه سر نیست. پیوند، وحدت ، هویت، رهایی، امنیت،گرمی،آرامش و عشق می خواهم.آیا کسی هست که بتواند این چنین مرا در آغوش کشد؟هان! خدای من! خاطرم آمد! آن نهایت آرامش است. آنچنان اصیل، بکر، غیرقابل قیاس، غیرقابل توصیف و غیرقابل ادراک است که بی تابی ام به هیچ آغوشی آرام نگیرد.عجب حسرتی بر دلم گذارد.به من بگویید چه کسی مرا از آغوشم دور کرده است؟ چه کسی مرا میان این آغوش های زخمی رها کرده است؟ اینجا چیزی برای من نیست، از کوچکی بزرگ ها به تنگ آمده ام، آغوشی می خواهم که با من بزرگ شود، می خواهم به حریم امن خود بازگردم. حریم کوچک من در عشق و صداقت از دنیای شما بزرگتر بود.مهرش ، فشاری بر بازوان من نداشت، ایمن در برش بودم، ضربان حیات او زیباترین طنین "دوستت دارم" بود. در وسیع ترین نوازش، پیوسته رها بودم. دل برای مهر مکرر و حقیقت نابش ، تنگ است.عرش والای من، به ستوه آمده ام، تو مرا در خود جای ده. خدایتان نگهدار، من به اصل خویش می روم. مادر، عزیزدل، دل بگشا، من به حریم امن خویش می روم. Let's block ads! بخوانید,آغوش,آغوش تو,آغوش عاشقانه,آغوش به انگلیسی,آغوشی نوزاد,آغوش ***,آغوش شادمهر,آغوش خالی علی اصحابی,آغوشت را میخواهم,آغوش عشق ...ادامه مطلب

  • آغوش

  • میل به آغوش کسی نداشتم، زین رو خود را سخت در آغوش کشیدم. لذتی زایدالوصف داشت، چشمانم برهم رفت ، سبک و سنگین، فراتر از مستی و سراسر آرامش شدم.هرچند ناب بود اما روح من فراتر از آن را طلب می کرد، انگار که اوج لذت آغوش من بیش از این هاست. حسرت آغوشی کامل، سبک، آرام و رها، مرا رها نمی کند.هوای زیباترین آغوشی را دارم که بازو به بازو و سربه سر نیست. پیوند، وحدت ، هویت، رهایی، امنیت،گرمی،آرامش و عشق می خواهم.آیا کسی هست که بتواند این چنین مرا در آغوش کشد؟هان! خدای من! خاطرم آمد! آن نهایت آرامش است. آنچنان اصیل، بکر، غیرقابل قیاس، غیرقابل توصیف و غیرقابل ادراک است که بی تابی ام به هیچ آغوشی آرام نگیرد.عجب حسرتی بر دلم گذارد.به من بگویید چه کسی مرا از آغوشم دور کرده است؟ چه کسی مرا میان این آغوش های زخمی رها کرده است؟ اینجا چیزی برای من نیست، از کوچکی بزرگ ها به تنگ آمده ام، آغوشی می خواهم که با من بزرگ شود، می خواهم به حریم امن خود بازگردم. حریم کوچک من در عشق و صداقت از دنیای شما بزرگتر بود.مهرش ، فشاری بر بازوان من نداشت، ایمن در برش بودم، ضربان حیات او زیباترین طنین "دوستت دارم" بود. در وسیع ترین نوازش، پیوسته رها بودم. دل برای مهر مکرر و حقیقت نابش ، تنگ است.عرش والای من، به ستوه آمده ام، تو مرا در خود جای ده. خدایتان نگهدار، من به اصل خویش می روم. مادر، عزیزدل، دل بگشا، من به حریم امن خویش می روم. Let's block ads! بخوانید,آغوش,آغوش تو,آغوش عاشقانه,آغوش به انگلیسی,آغوشی نوزاد,آغوش ***,آغوش شادمهر,آغوش خالی علی اصحابی,آغوشت را میخواهم,آغوش عشق ...ادامه مطلب

  • " نامه ی شماره ی ده ... قصه ی تنآغوشی انسان "

  • بعضی باران ها اسیدی شان هم دلچسب است در روزگاری که مزرعه خواب گندم می بیند ... و دود چشم ها را بسته تا ... ابدیت ها لای گرافیت های نرم رقم بخورد و الماس های اعماق سر بخورند و بیایند دم دست !سلام ...این نامه ی جدید من برای توست ، برای انسان !خیلی وقت ها چشم هایم را می بندم و تصورم را آزاد می گذارم تا پر بکشد و برود ... برود به دور دست ها ، به جنگلهای بارانی ، به حاشیه های ظفار ، به دامنه های سهند ، به آبشارهای بلند ، به جنگل ابر ، به شبهای کویر ... به خانه ای که تاریک است و شبهای روشن ...می دانی این را دوست دارم که تصورم را آزاد بگذارم ...بعضی شبها با فرشاد گپ می زنم ، در مورد همه چیز ، هیچ چیز ... ابزورد کارهای فلانی تا فلانی ، ایده های خنده داری که یکی قبل از من و او انجامشان داده ، یا اصلا چرا من باید تا شصت سالگی ام زنده بمانم ! اینها بحث های لذت بخش من و فرشاد است .گفتمان انسان برای انسان داریم هر شب !و نتایج خوبی می گیریم از این گفتمان ها !می دانی ، دلم نمی خواهد از تو ، توی ِ خودم دور شوم . این حالم را بد می کند و مجبور می شوم خون تاریخ را بریزم . خون ِ زمان را و خون ِ ریستن را ! تو این را دوست نداری ... من نیز .باران شریفی می بارد ، گاهی از لاک تنهایی ام بیرون می خزم ... و خیسی را در آغوش می کشم . سر تمرین تئاتر بودیم و صدای باران بی تابم کرده بود ، دلم می خواست تا خود ِ باران پرواز کنم ... تا لحظه ی خیسی ِ بی مرز ، تا جایی که انسان ِ برهنه باران را می فهمید ... تا زنده بماند ... تا نفس بکشد و ریه هایش را پر از فهمیدن ِ خیسی کند ... من برای باران با تویی دلتنگم .حاشیه ی صوفی چای ... خیسی بی مرز ... من و آفتاب ِ یخ زده ی دستان ِ تو ، این آرزوی همیشگی من است . دلم برای دلهره تنگ شده است ، برای دلهره ی هستی ِ کاف ...سال 95 است . سال درخشش من ... روی ِ سن ِ زندگی . برای آینده برنامه می ریزم و اگر درخشیدن یعنی شهرت های ریاکارانه خاموشی را بیشتر می پسندم . درخشش برای من یعنی انسان تر شدن ، یعنی رودی که به شوق سقوط ... مسیر آبشار را طی می کند و تازه آنجاست که سقوط می کند تا بالاتر برود . قصه ی درخت پر بار را شاید ... تکرار ...زمین خسته است ... خسته از باروری ، او دارد به نوع جدیدی از جاودانگی فکر می کند ... نوعی که رخوت درش نفوذ نکند . نوعی که شهامت را در رگ موجودا, ...ادامه مطلب

  • چرا آغوش گرمش را احساس نمی کنیم ؟!

  • در غروب روزیکنار ساحل دریا قدم می زدمناگهان متوجه ردپایی نزدیک قدم هایم شدم !!این دیگر چه بود ؟!با تعجب در دل از خود پرسیدم :این دیگر ردپای کیست ؟؟اطراف را با دقت نگاهی انداختم ؛اما کی آنجا نبود و خود را تنها یافتم ...در افکار غرق بودم که صدایی گفت :عزیزم !این ردپا ، جای پای من استکه همیشه و در هر لحظه در کنار تو قدم بر می دارمو تنهایت نمی گذارم !!" خدا "................دوباره افکار به ذهنم هجوم آوردند !یاد روزهای سخت و طاقت فرسای زندگیملحظه ای مرا بحال خود نمی گذاشتند ؛هر چه بیشتر غرق می شدم بیشتر خودم را در آن روزها تنها می یافتم ..آری ، در افکارم ردپایی غیر از ردپای خودم ندیدم !پس با معترانه و مغموم به او گفتم :اما تو در غم انگیز ترین لحظات زندگیم مرا تنها گذاشتیو ردپایی غیر از ردپای خودم نمی دیدم ؟؟.....ندا آمد :نه عزیزم !!هرگز این اشتباه را نکن !من حتی در سخت ترین لحظات و روزها نیزتو را نگذاشته ام و نمی گذارم ....در حقیقت آن جای پایی را که تو می دیدی و از آن حرف می زنی ،ردپای من است..........و تو ........در آن روزها...در آغوش من هستی ............................ !!!....................................................................................و بی شک زندگی اینگونه استاماچرا آغوش گرمش را احساس نمی کنیم ؟! Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها