به دنبال یک شعر خوب ... (2)

ساخت وبلاگ

به دنبال یک شعر خوب ... (2) عنوان شعر :
افراطی

شاعر :
فاطمه ی فتحی ساران

*****

افراطی شده ام
به با تو بودن
وسواس دارم
آبی کرده
تمام انگشتانم را
سرخ می شنود چشمانم
این منم
تنهاتر از فروغ
«بی باک تر از فریدون»
و مرتد تر از خدا!

در نسلی که
شاعر را از خودکارش
حلق آویز می کنند
در سایه ی مردانی که
از ته چاه آمده
منجی شده اند
خورشید هارا دور ریختم
با کفش هایی مملو از فنجان های گمشده
سر حوصله ام....روی نیزه
تفاهم هم برای اعدام
به اوین کوچ کرد

فینی عه ژو سوئی دان ویت دیس وورلد!

اما نمیدانم چرا
وسواس دارم
به همجنس بودن با
«دست های سیمانی»!

///////////////////////
فینی! ژو سوئی دان ویت دیس وورلد = تمام!کارم با دنیا به اتمام رسیده

دست های سیمانی=فروغ
«می نویسم ولی به قول فروغ
با همین دست های سیمانی...»

____________________________

برا ی لذت بردن از یک شعر ، حتما نباید دهها بار ، شعر را خواند و خواند تا بتوان زیبایی ها و معانی مستتر در آنرا با انبُردست ، از میان واژه ها کشید !...

شعر باید در همان خوانش اول ، چنان خواننده را مفتون و مجذوب خود کند که اگر دوباره آنرا می خوانی ، فقط و فقط برای لذت بردن بیشتر و بیشتر از شعر باشد و نه یافتن معماهای پنهان شده در درون واژه ها .....همانند شعر بالا که اگر چند بار خواندمش ، فقط برای لذت بیشتر بود .

نگاهی دوباره به شعر بیندازیم :

افراطی شده ام

شاعر در اولین واژه ها اعتراف می کند که یک افراطی ست ، یک تندرو ، یک رادیکال ، یک دلواپس ...

به با تو بودن
وسواس دارم

و این هم دلیل افراطی بودنش !

آبی کرده
تمام انگشتانم را
سرخ می شنود چشمانم

انگشتان شاعر چگونه آبی شده است ؟ آیا ترس و تشنج و نگرانی از دست دادن با تو بودن ، انگشتانش را کبود کرده است ؟ و یا اینکه شاعر ، ناخن های ظریف خود را برای معشوق ، با زیباترین لاک فیروزه ای ، آرایش کرده است ؟ !

سرخ می شنود چشمانم

سرخ شدن چشم بسیار آشناست برایمان ، اما سرخ شنیدن چشمها باید از معنای بسیار عمیقی پرده بردارد ...

این منم
تنهاتر از فروغ
« بی باک تر از فریدون »
و مرتد تر از خدا !

به زعم حقیر ، شاعر ، ضربه ی کاری را وارد می کند : کسی که از فروغ تنهاتر است ! فروغ را بعنوان شاعری تنها و منزوی می شناسیم و فریدون (برادر فروغ ، البته اگر منظور فریدون افسانه ها نباشد ، همو که ضحاک را در بند کشید )برادر فروغ ، دقیقا نقطه ی مقابل خواهرش فروغ ، بسیار اجتماعی ، شو من ، بذله گو ، و البته سیاسی کاری بی باک بود .

اما ضربه ی تکان دهنده ی این شعر که مرا غافلگیر کرد جمله ی : مرتد تر از خدا ، بود .
زمانی که ارتداد به معنای نفی خدا و یا پیامبر اوست ، مرتد شدن خدا ، پارادوکسی عجیب تکان دهنده است .شاعر خود را به خدایی تشبیه می کند که خود را نیز رد می کند و نمی پذیرد !. ....

نیمه ی دوم شعر ، چنان زیباست که تفسیرش را ظلم می دانم در حق شاعر .... نسلی که شاعرانش را از خودکارشان حلق آویز می کنند ...مردانی که از ته چاه بیرون آمده ، ادعای منجی بشر را دارد ! ...

خورشیدهایم را دور ریختم ...و این سطر ، واکنش شاعر است به این ادعا ...

سر حوصله ام ...روی نیزه
فقط دوست دارم به این سطر فوق العاده زیبا و عجیب ، خیره شوید : سر رفتن حوصله ؟ نه برو بالاتر ...سر حوصله ام ... روی نیزه

و جمله ی پر ضربه ی پایانی که خیلی دوست داشتم فاطمه پس از این جمله ، شعر را تمام می کرد و بند آخر را نمی آورد :

فینی ! ژو سوئی دان ویت دیس وورلد !

اما شاعر این شعر ، کسی ست که تنها هفده سال سن دارد ! ...باور نمی کنید ؟ حق دارید ...فاطمه فتحی ساران متولد زمستان ۷۷

شعر را در نه سالگی
با تیک تاک اشعار کودکانه شروع کردم

حرف مردم را درک نمی کنم
به همین علت مجبور به فراگرفتن
دو زبان زنده دنیا شدم
و یک زبان دیگر را هم
خودم به تنهایی به خورد خودم دادم
اما حالا به دنبال
دیکشنری لحن خودم می گردم...

بیش از هشت سال است که موسیقی کار می کنم
اما حکمت را نمی دانم
که نه زندگی ام ریتم دارد
نه اشعارم قافیه!

و به همین سبب است که وقتی ده ماه قبل ، برای اولین بار ، شعرهای او را خواندم ، دریافتم که او کسی ست که بزودی خواهد درخشید . آینده ی این دختر را عجیب روشن می بینم .....عجیب !

شما نیز بنویسید برداشت هایتان را بر این شعر ...

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 246 تاريخ : جمعه 16 بهمن 1394 ساعت: 22:48