پادشاه نارنجی پوش(پدرم پادشاه من میماند)

ساخت وبلاگ

پادشاه نارنجی پوش(پدرم پادشاه من میماند)
به نام خدا
پادشاه نارنجی پوش
عطرش که در وجودم می پیچد
نگاهم به سویش شوق پرواز دارد
دوست دارم امشب را بی خیال همه مردم بشوم
وتا صبح درآغوشش نوازش بشوم
دوست دارم آرامشش را به وجودم تزریق کند
یادم می آید چقدر برای باهم بودن با او اصرار می کردم واو برای رساندن من به دانشگاه امتنا می کردم ،
دوست نداشتم بخاطر دیده شدن من او نادیده گرفته شود
هرچه بود او سلطان قلبم است،
او قهرمان زندگی من است
من عاشقش هستم
عشق که شاخ ودم ندارد یا فقط مخاطب خاص ندارد
او برایم مهم بود که شده بود مخاطب خاص قلبم،
تنها ویکه، سمبل مردانگی بود برایم
به دستانش که نگاه می کنم دوست دارم تا صبح بوسه باران کنم تا صبح پاهایش را نوازش کنم وسط این سفره رنگین که برایم آماده کرده بود
می خواستم قلبش را بوسه باران کنم که تمام این سال ها درد ورنج مرا به جان خرید و روزگار سپیدی را به موهایش هدیه داده بود
می خواهم پاهایش را روی قلبم بگذارد که وقتی زمین و زمان را به خاطر من تا صبح از گرگ ومیش تا وقتی مهتاب مهمان آسمان مردم بود می دوخت وتمام خیابان عطر حضورش را در می گرفت .
برای من بهترین آهنگ ،موسیقی که این مجلس را شاد می کند نیست
بهترین آهنگ من صدای خش خش جاروی بلندش که غبار تنهایی را از این شهر پاک می کند است
بیست سال فراموش شد که من فراموش نشوم
به حلقه در دستم نگاه می کنم،برای من بهترین حلقه ،حلقه های دستان او دور شانه هایم است،
بهترین هدیه بوسه های پی در پی اش بر پیشانیم است
به لباسم نگاه می کنم تمام آرزوی دختر که خود را بر لباس سفید عروسی ببیند
ولی برای من بهترین لباس، لباس عیدی بود که پدرم از دستمزد جارو کردن این شهر برایم می خرید
با صدای مردی که مرا دعوت به گفتن بله به شاهزاده رویاهایم است به خود میایم
برای سومین بار من به صورت چین خوردش نگاه می کنم ومقدس ترین کلمه را بر زبان می آورم
-با اجازه پادشاه قلبم بله
اشک های هر دو چشمم قصد بارش دارد
ولی من آغوش مردی می خواهم که مردانگی در برابرش تعظیم می کند
گرچه شاهزاده سوار بر اسبم را پیدا کردم ولی پدرم پادشاه من میماند

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 305 تاريخ : دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت: 2:33