نام من تنهایی
نام فامیلی من بی کسی است
سال غم
ماه عذاب
روز درد
متولد شده ام
در کشور دروغ
من نمی دانم دقیقا کیستم
در جهان در جستجوی چیستم
با چه امیدی به دنیا آمدم
بهر چه این سالها را زی
مستانه به میخانه و در دامِ هوس،
دیوانه اگر خواهی یکی مارا بس..
حاشا مگر از کوی تو مایوس روند،
ن
.
نـیـمـه
ــ
بر چهره ی من
صــورتِ تـــــو
گـاه به گـاه...
می گردمُ می گردیُ می گرد
استتار ببر سکوت
در گلوگاه جنگل بان پیر
نشانه ی نامیمون هرزه خوانی غوکان است
بر فراز منابر مر
گفتم از حائل و دیوار بگو گفت ولی،
موسم و لحظه ی دیدار بگو گفت ولی،
رود از چشمه جدا کردی که برگردان
من از رویای تبداری سخن گویم
که هر شب در سکوتم
نعره ی بیدار باش طبل می کوبد !
هراسانم...
نمی
ای دلبر ِ دل یار ِ ما
شوری بده ، شوری بده
با جان این خسته ز جان
نوری بده ، نوری بده
ساقی بگو ب
ساعت نوشتن است ...
و من ناگاه ،
از ارتفاع نجيب نگاهت
سقوط می کنم ، آزاد...
افتاده بر وسعت
... و عمق زخم های من
بیش از آن است
که با جان کندن
به آب رسد...
(این پروفایل تا زمانی که ده
خرم از خاری که روی ساقه ای بود و شکست
مارمولک وول خورد و رفت بالای دسته گل نشست
در هجوم ِ چترها شد نخ نما باران
ابر باش و وصله را کن سوزنی مهمان
قطره قطره مرگ بر پیراهن یوس
به روی سکوی سنگی سرد
در کاهنده تبی نفس گیر
تمام تن تکیده ی شهر می سوزد
میان گفت و گوی من
و ست
بوسه می زنند
کابوس های بی آشیان
بر پیشانی شکفته گلهای بی گلدان
و نوعروسان بی مشاطه
از تالارهای
پنجره را گشودم
چراغم خاموش شد!!!!
من به ویرانی شاخه ها دعوتم
و نبش قبر آیین ها.
میان شاخه های
(( باید بگیری حال اختاپوس ها را ))
گفتی بگو ، می گویم از رازی کـه دارم !
دلتنـگ می فهمد غـم دلت
به نام خالق قلبت
دل به هر کسی بستم
دیوار بلندِ بی کسی هایم
بلـــند تر شد برایم
در این سر
تورا خواهم گریست بر شانه های باران
طاقت به تقدیر مکن
من هر صبح بر طلوعت سجده میکنم
تاک تنهایت به
از این ذبح کردن قد کلامم
از این خفتن به خواب چند چشمه
از این مردن به شکل یک معما
زدم تیشه به ریش
غروب بود و هیاهوی فکر و بغض ِغرور
سکوت بود و صدایی که خفته لای گلو
جدال و کشمکش ِ بین ِ روز و تاری
کاش!
در کسری از ثانیه
تاج به تخت می کوفتی!
در بایزیدی می رفتی...
پوست از سر گندیدگی می ک
مترسک ماسک بر رخ زد
شباهنگام
-پاورچین-
کنار مزرعه خوابید
نیمه شب،مهتاب
لحاف گرم و نور و باور خو
برای شعر شدن ، گریه می کنم ، من خون
می کِشم پُرتره ای از لغات ِ ناهمگون
بوم ِ چشمان ِ یار و خستگ
قلبم انقدر تکه تکه هست که
ماندم اگر بیایی کدام قسمت قلبم باید شادی بکند ...
****
قلبم روزه
از عشق و امید هردو بیـزارم
بارالها آرامش جاودانه می خواهم
در ره عشق دیده گشت پرحسرت
ماوا بده که ت
بنام خدا
______
رای و اندیشهی ما را نخریدست کسی
دشت ما، بیشهی ما را نخریدست کسی
من نه شیری
به نام خداوند عشق.
آمد آن ماه صفا منتظران بسم الله
...... ..آمد آن ماه عزیز ای گل جا
(1)
خرداد مَه است وماه روزه
شايد دل حق، به ما بسـوزه
اميّـــــــد، نمـازو روزه ما
مقبـول خــدا ش
مثنوی سوره مبارکه حج آیات 1 الی 10
ضمن تبریک حلول ماه مبارک رمضان به هموطنان عزیزم و شاعران عزیزسا
آن روز ،
ازلِ عشـــق بود و من
به ابــدِ تو در خاطـــرم
بالیـدم ...
آن روز ،
به هر طـرف می رفت
صدای خنده باران صدای یاران نیز
به گوش می رسدآوای روزگاران نیز
چه زود می گذرند لحظه های دریایی
به
اگراین گونه باشد که شما می گویید
دل من باید در طلب عشق به صحرا می رفت
چو جوانی که کند مست زعشق
د
....
.
.
.
تنها،
.
.
نزدیک ترین م ،
به
تو،
.
.
زبان
.
.
.
تا
.
.
.
.
.
در شهر
به عاریت زندگی جریان دارد
علفهایی که می زردَند
می خَمَند
در عاریت هر چه تمامتر
سبز می خ
دعای رمضان
بیاای ماه زیبای خدا..خودراهویداکن
برای یک دعای عافیت خودرامحیاکن
توماه وصل ورحمت رحم ر
سایه ها در پی و گهی در پیش
آدمک ها جدا ز اصل خویش
آخر زندگی و این دنیا
پوچی است وتباهی
تو به من نگوی که هرگز
زنشانت ره نجویم
زکرشمه
نگاهم
نهان
صد هزار لن ترانی
گل
اگر به کوه سینا
مثل اون شبی که پشت پنجره،سایتو دیدم و تا صبح موندم
یا تموم اون شبا که بغضمو،رو بروی عکس تو ترکوندم
نامهربانمنکهمرابردهایزیاد
هرگزمروتودگردرمسیرباد
تا بسته ام دل را به این گل هایِ قالی
جا مانده ام ازآن بهشت سبزوعالی
ای عشق دستِ من به دامانِ توشای
اههه
.. ......
دوست داشتن!!!؟ت
ه،،،. ...
نتوانست ی مرا
با_
پاشنه ی بلند...
روی طناب راه ببر
در آسمان این سراب
حتی - آفتاب - نیز
عدالت خواه نیست !
بود اگر،
بر خرابه ها، تیغی
خواب - می رفت
آدمک خسته شدی تو این حصار؟
موندی تنها ، ندیدی فصل بهار؟!!
چشمتو به روی هم بذار ، ببند
جون من ،
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 280