گفت ظهری رفتم خرید دیدم دارد نگاه معنی دار می کند.
گفتم چیزی شده دقتت رفته بالا
گفت اتفاق که نه
گفتم پس چه؟ گفت :از شوهرت بپرس که حرف خانه راپیش بقال می آورد.البته من به این حرف ها قوطی کبریت نمی دهم
چه رسد به اهمییت!
دیدم دارد مرا می پیچاند
گفتم پس این همه آمد وگفت چه بود خوردم دادی؟گفت ماهم درگیریم.دیشب خانه شده بودبازار شام ریخت وریز داد وفریاد
خدا یک تده را آفریده برای به هم زدن ،دعوا راه انداختن
زباشاازشمشیردولبه تیزتراست
گفتم مرد حیاکن این که جلوت واایستاده زن است بدنگو
گفت دست رو دلم نگذار داغونم
شب که شوهرم برگشت گفتم خانه آنها از مابدتراست.شوهرم
خرید رابهانه می کند می رود مغازه تاباقی حرف هارااز زبان
مغازه دار بکشد بیرون</span>
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 90