(۲)
- کتابها آدم رو عوض میکنند!
+ اینقدرام که میگی قادر به اثر گذاری نیستنها!
- شاید اثر دونه دونهاشون به چشم نیاد، ولی وقتی در یک بازه زمانی کوتاه، تعداد زیادی کتاب میخوونی، انگار که وسط راه یه رشته تحصیلی جدید افتاده باشی!
+ اما کتابهای غیر درسی برای سرگرمیه، وقت پر کن هست، حواست رو از روزمرگی پرت میکنند، آخرش مثل درسای دانشگاهی نمیشه!
- زمان رو میبازی اگر کتاب غیر درسی رو فقط به قصد تفریح بخوونی یا کتابی رو انتخاب کنی که فقط بخوای ازش لذت ببری!
+ چرا؟!
- چون فرصت تغییر کردن و تجربهی زندگی از نوع دیگه رو از خودت میگیری!
.
(۳)
- نظرت راجع به جبر و اختیار میونهی زندگی آدما چیه؟!
- بیشتر به افزودنیهاش فکر میکنم، هر چیزی که دایرهی جبر یا اختیار رو بازتر یا بستهتر میکنه!
- نرو به حاشیه! دیدگاه کلیت رو بگو، بیخود قصه رو نپیچون، اگه بهش فکر نکردی مجبور نیستی الان جواب بدی!
- خب تو بگو، چطور میتوونم به جبر و اختیار در میونهی زندگی آدما نگاه کنم و بعد جزئی و ریز به ریز نگاهش نکنم؟!
- ساده است، نظر کلیت رو بگو، توضیحش نده، یک تعریف خلاصه براش بگو!
- بلد نیستم به جبر و اختیار، خارج از سلطهی جبر و اختیار قراردادهای نوشته و نانوشتهی خانوادگی، عرفی و اجتماعی نگاه کنم!
- یعنی چی؟!
- مثلا تجسمم از جبر و اختیار در جهان اطرافم به جنسیت گره میخوره!
- ربطی نداره، همه چی به نگرش خودت به زندگی برمیگرده، به نحوه عملکردت!
- به شرط اینکه این خود، مصادرهی باورهای عرفی اطرافش نباشه! اگر مصادره باشه قدرت فکر، استقلال و عمل کردنش شدیدا کاهش پیدا میکنه!
- داری از بحث دور میشی!
- داری صورت مسئله رو پاک میکنی! یا بیش از حد محدود به چارچوب تعریفش میکنی!
- منظورت چیه؟!
- اگر تعریف آماده از جبر و اختیار در ذهنت هست و دنبال تاییدش میگردی، من پاسخ سوالات رو نمیدونم!
- چرا نمیدونی؟!
- چون هنوز نفهمیدم وسط باید و نباید عرف اطرافم، چقدر از جبر و اختیار جاری، حقیقت زندگی و گریز ناپذیر هست و چقدری تحمیلی!
.
(۴)
- امروز دو تا تعریف بینهایت مسخره از عشق در اینستاگرام خووندم!
+ شاید اونقدرام مسخره نباشند، فلسفهای پشتشون باشه که در عکس نوشته و کپشن اینستاگرام نشه بازگوشون کرد، حالا این تعریفا چی بود؟
- یکیش از قول جرج برنارد شاو گفته بود: هیچ عشقی خالصتر از عشق به غذا وجود ندارد! فکرشو بکن!!!!
+ باشه، وقتی از شدت گرسنگی فشارت افتاده بود و همه جا رو تیره و تار میدیدی، بیا با هم راجع به عشق از منظر بودا در همون حال حرف میزنیم، خب اون یکی تعریف چی بود؟
- درست یادم نمونده، فقط مسخره بود، یه چیزایی نوشته بود راجع به اینکه آدم واقعا وقتی عاشق هست که عشقش رو به اندازه خودش دوست داشته باشه! خیلی مضحکه، عشق یا ناشی از گذشت هست و یا ناشی از خودخواهی!
+ ولی منم یه جورایی با تعریفش موافقم، تو نمیتوونی عاشقانه کسی رو دوست داشته باشی، وقتی قبلش در درون با خودت کنار نیومدی و خودت رو دوست نداری!
- هه! اونم دقیقا همین رو در ادامه گفته بود! اصلا بهم بگو تو از عشق چی میخوای؟
+ فقط اینکه بزرگ نشم!
- چی؟!
+ بیخیالی دوست داشتنی بچگی رو لابهلای دلبستگی در عشق میبینم! دنیای بزرگسالی برام خیلی جدی، خشک، عصا قورت داده و حتی بیرحم بود!
- اینطوری سرت به سنگ میخوره، برای عشق اول از همه باید سیاست و دوم عقل داشته باشی!
+ و اگر نداشته باشم؟!
- هیچی، همون چرت و پرتایی رو میگی که امروز در اینستاگرام خووندم!
+ تو واقعا با عقلت عاشقی، با سیاست عشق میورزی؟!
- خب اول باید منطقی و عقلانی نگاه کنی و اگه قدمهای محکم برداری بعد به مرور عشق و محبت به وجود میاد!
+ یادش بخیر!
- یاد چی؟!
+ همین یسهایی که به سبک تو، وقتی دانش آموز بودیم زیر گوشمون میخووندن!
- مگه چشونه؟!
+ هیچی، فقط اینکه از اولم نتهای ذهنیم با حافظ جورتر بود!
- یعنی چی؟!
+ یعنی: «شرط اول قدم آن است که مجنون باشی!»
.
(۵)
- به بخشش اعتقاد داری؟
+ بخشش به چه معنا؟! بخشیدن چیزی به کسی یا طلب عذرخواهی؟
- چه فرقی میکنه؟!
+ نمیدونم، برای من معنای متفاوتی دارند!
- چه تفاوتی؟!
+ بخشیدن چیزی به کسی رو یک طرفه میبینم و خواست دل خود آدم، اما طلب عذرخواهی رو اینطوری نه!
- یعنی چی؟!
+ وقتی میگم ببخشید، یعنی فهمیدم که اشتباه کردم و از طرف مقابلم انتظار ندارم فراموش کنه یا نادیده بگیره!
- پس چی انتظار داری؟! اونوقت چه معنا و دلیلی داره طلب بخششت؟
+ وقتی میگم ببخشید یعنی قبول دارم کامل نیستم و ممکن هست اشتباهی مرتکب شده باشم!
- این مدل معذرت خواهی بیشتر شبیه تهدیده؟
+ چرا تهدید؟ کجاش تهدیده؟!
- وقتی نمیخوای ندید بگیره، فراموش کنه و فقط میخوای که ببخشه! و اینطوری یعنی ممکنه همون کار رو تکرار کنی!
+ برای زندگی باید خیلی صبورتر از این حرفا باشیم! اینکه از اشتباهی درس بگیریم و تکرارش نکنیم یک بحث هست و اینکه به قلب و روح و روان دیگری، خودخواهانه فشار وارد کنیم که به سرعت ما رو ببخشه، یک بحث دیگه است!
- طلب عفو که خودخواهی نیست، طرف مقابل مختار هست، میتوونه ببخشه و میتوونه نبخشه!
+ دقیقا و خب بعد از ببخشید گفتن و پذیرش، تا جایی که بتوونم بر طلب عفو، اصراری ندارم!
- چرا؟
+ چون زندگی شبیه املا نوشتنه، میتوونی املای صحیح یک کلمهای رو که بلد نیستی یاد بگیری ولی هیچ تضمینی نیست حتی با وجود اینکه تلاش کرده باشی، چند دقیقهی بعد، کلمه بعدی رو غلط ننویسی!
- خب!
+ اینطوری شبیه خودتی! خودت که با وجود نیمههای پر و خالیت و واقعیتی که هستی به نزدیکانت معرفی شدی! هیچکس اینطوری مجبور نیست تو رو به زور ببخشه، میتوونه همینطوری که هستی دوستیت رو باور کنه و یا دوستت داشته باشه!
- پس تو به طلب بخشش اعتقاد نداری؟!
+ به معنای اینکه ببخشید و فراموش کن، مخصوصا نسبت به نزدیکانم، اعتقاد ندارم، به معنای اینکه بهم زمان بده تا یاد بگیرم و سعی کنم که جبران کنم، چرا معتقدم!
- این میشه بخشش مدت دار! بازم همونی هست که همه میگن، چه فرقی کرد؟!
+ بخشش مدت دار! چه تعبیر قشنگی! آره یاد گرفتن بسیاری مسائل در اغلب آدمها، همزمان اتفاق نمیافته، بیشتر مواقع به پارامترهای زیادی بستگی داره!
- مثل چی؟!
+ روحیه، سن و سال، ارتباط عاطفی، تحصیلات و... خیلی چیزها! و از طرف دیگه ظرفیت وجودی آدمهای مختلفم برای پذیرش طلب عفو مثل هم نیست! تا حالا دیدی آدمهایی رو که انتقام گرفتن و بعد پشیمون شدن و اعتراف کردن که اگر به گذشته برمیگشتن، همون مسیر رو نمیرفتن؟!
- چرا هر تعریفی رو این همه میپیچونی و برای خودت سختش میکنی؟!
+ چون باور دارم ارتباط انسانها با کلمات و تعاریف یکسان، الزاما مشابه هم نیست!
ف.خ.پریچهر
شعر نو...برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 170