نقاش تکیه بر تنه ی درختی در پارک در حال کشیدن بود. دختری به نام هنر پیش او آمد و گفت: میشود مرا به تصویر بکشید، آقا.نقاش گفت: دستت را بیاور اول سلام کن.
هنر دستش را که دراز کرد نقاش دستش را کشید. تو را کشیدم دختر! و خندید.
من از شما خواهش کردم! چشم دخترم سیگار شو تا تو رابکشم و خندید.
اما هنر پا پس نمی کشید شما باید مرا بکشید. ... باید!
نقاش وقتی سماجت هنر را دید با اشاره تابلوی کشیدن هنرممنوع را به او نشان دادو گفت:در این جا، از برگه های سفید من نه چشم تو آب می خورد و نه چیزی نصیب من میشود،
پس هر چه زودتر از این جا برو.
برچسب : تصویر هنری,تصویر هنرمندان,تصویر هنر,تصویر هنری زیبا,تصویر هنرمندان در جشن حافظ,تصویر هنرپیشه های زن ایرانی,تصویر هنرمندان زن ایرانی,تصویر هنرپیشه های ایرانی,تصویر هنر پاسارگاد,تصویر هنرمندان و همسرانشان, نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 1051