خسته تراز آنم که بگريزم از اين شهرميخندم اما چون غريق مانده دربحراينجا کسي با دوستان هم مهربان نيستگل ها همه با شاپرکها کرده اند قهرروزي ميان شهر ما آبي روان بودچشمه نجوشيد و دگر
شاعر:محمد مخلص آبادي فراهاني
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 177 تاريخ : چهارشنبه 12 خرداد 1400 ساعت: 22:28