احساس پاک دخترانه ات ...

ساخت وبلاگ

<a href='http://shereno.niloblog.com/p/592/'>احساس</a> پاک دخترانه ات ... امروز هم سر چهار راه ایستادم با جعبه ی شانسی !
اما باز کنارم ایستاد و شیشه ی اتومبیلش را داد پایین و گفت سلام عزیزم بیا اینم روزانَت
اما نمیدانست دیشب تمام شانسیها را نوشته بودم دوستت دارم!!!
نمیدانست تمام زندگیم را دیشب باز کردم و تمام درآمدم را نوشتم دوستت دارم
امروز هم گرسنه هستم اما پولهایی که دادی خرج نمیکنم! همه را قاب گرفته ام!
شاید روزی کنارم پیاده راه رفتی!

اگر پیاده راه رفتی!
احساس پاک دخترانه ات را میان حریر امانت

میان صندوقچه ی اسرارم نگاه خواهم داشت.

قطره قطره اشکهایت در آینده نهیب میزند هر لحظه امانت را.

صندوقچه را میان ابریشم دوست داشتنت پیچیده ، در وجود همچو برگ گلت

نگه میدارم!

اینها پاکی هر چه هستی من است.

در میان نیلی آب کنار ساحل خوشبختی میکشانم قوی سپید را و مهتاب شبی آهنگین با آوای قو چه سپید انگاشته ام ذهنم را و نقش میزند بر تار و پودعشق این تصویر ساز خیالم که انبوه مهربانی را به سمت آستان پر از
احساست روانه میکند
.
.
.
.
.
.
.

احساس پاک دخترانه ات را
میان حریر امانت
میان صندوقچه ی اسرارم
نگاه داشته ام

تصور کن!
خالی از هر کینه !
خالی از هر نفرت تصور کن!
رازقی را میان انبوه خاطراتت، میان دیوار هایی از جنس بلور که منشور وار میپیچد آن هنگام که نوازش دستهایی از جنس مهربانی محض مأمن نگاهت باشد.
تصور کن بوی قدمهایی از جنس ظرافت که می پیچد میان تالار شقایقها! اینجا خیال من است ! خوش آمدی، اکنون که آمده ای آرام باش و نفسی عمیق اما آرام از سر شوق هر چه زیباییست تام جانت را مهمان کن ساده ساده عاشق می شوی ، بانوی خوب قصه هایم! اینجا ایوان اطلسی را با فرش قرمز میان طراوت شبنمهای ژاله خط به خط نوشته ام نام زیبایت را با عشق آری علاقه ی شدید قلبم ، همچو پیچک گرداگرد ماهم میپیچم ،مبادا حتی گوشه ی چشمی تو را دیدار باشد! تنت نازک و رعناست همچو گلبرگ گلهای مست می ترسم چشم زخمی رسد و آنگاه مغمومم سازد. آی اهالی پیچ مهربانی! کوچه باغتان آباد، امشب یارم در راه است با ماهتاب می آید! آذین کنید کوچه باغ را ، خودم بسیار الماس آورده ام !
تالار شقایقها را فرش کرده ام با محبت!
آذین بسته ام با بوی خوش گیسوانت!
میانه های راه الماسهای آبی را کنار ساحل برای نگاه مهربانت !
ایوان اطلسیها را برای ماهتاب چهره ات لی لی کنان سکوت بسته ام
صدای نازک قدمهایت شنیداریست بلند
کناره های درختان بلبلها آرام میخوانند خواب گل را
امشب میان دستهایت خواهم رقصید شاد
امشب با رقص مهتاب
شکوفه های شبو را شبنم شبنم جای نازک قدمهایت خواهم گذاشت
مبادا چشمی جای پایت را چشم زده باشد!
امشب قصر طلایی را با دُردانه های صدف فرش میکنم
به قوی سپید هم گفته ام که بیاید
اینجا خیال من است
اگر آمدی آهسته بیا
سکوت من از برگ گل نازک تر است
خیالم را لحظه ای تصور کن
و چه آرام
دوستت دارم!
مرتضی دوره گرد (هیوا)

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : احساس پاک دخترانه, نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 297 تاريخ : سه شنبه 2 شهريور 1395 ساعت: 23:41