نقدی بر نقد ...

ساخت وبلاگ

<a href='http://shereno.niloblog.com/p/569'>نقدی</a> بر نقد ... ای دوست چرا مثنوی انباز کنی،؟
یکتایی چو بینی و دو آواز کنی..؟

گو کیست جز آن عاشق و شیدا که ترا ،
پبوسته خریدار و تو صد ناز کنی ..

هش دار چو مستانه زنی هر سازی،
خوش رقصد و گر سازِ دگر ساز کنی..

او خالق و هم بودِ ترا اوست سبب ،
آگاه است هر آن قصه که آغاز کنی..

پنهان و عیان حائلِ اسرار هموست ،
افشا بکند فتنه ای گر راز کنی..

یادی کن از آن یار چلیپایی مست،
کآموخت ترا عیسوی اِعجاز کنی..

بشنو تو کمی قصه یِ موسی ز شبان،!
زان پیش که خود موسوی ابراز کنی..

او خویش تر از خویش و شما دورستی ،
کو فاصله ای تا که تو ایجاز کنی..؟

از خاک نه ای و که به او زندانی،
ویرانه شوی خاک سرافراز کنی..

منظومه و هر شمس همه سبحان و،
دیوانه شوی سُبحه ای ممتاز کنی..

خود حکمت دلداده یِ هر گُردانی،
افسر چو شوی قصه یِ سرباز کنی..

"آسمان بار امانت نتوانست کشید"،
قرعه حاشا و فریبی که تو اعزاز کنی..!

گو چرا قرعه نمایان و نه اظهار کنند،
چون بدانند بسی حیله که احراز کنی..

نه به این ریشه،به افهام مگر ره جویی،
درک و اندیشه و معنا که دری باز کنی..

این خاک ترا گشته امین" ابراهیم"،
غرض آن چیدن بالی که نه پروازکنی...........

سلام

و

غزلی که برای نقد برگزیدم سروده ی یکی از موجه ترین و پرطرفدارترین شاعران کلاسیک سرای سایت نو است که نقدهای شان را هم زیاد خوانده ایم اما دلیل برگزیدن این غزل خود شعر نه بلکه نقدی ست که بر آن نوشته شده بود ..
غزلی طولانی که پس زمینه ای عرفانی بر مدار مثنوی هاي عارفانه از لحاظ موضوعی و نیز سبک ساختار ساخته شده است ..
وزن غزل از ابتدا در بحر هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب یعنی مفعول مفاعیل مفاعیل فعل قرار دارد که وزن اصلی رباعی نیز می باشد و انتخاب هوشمندانه ای ست برای بیان مفاهیم مورد نظر شاعر اما شاعر تا بیت بیستم کمابیش در همین وزن غزل را پیش می برد و خروج از وزن هایی دارد که بدین شرح است :
۱) ای دوست در مصرع اول باید ای دوس خوانده شود تا وزن صحیح باشد .
۲) یکتایی در مصرع دوم باید يکتاي خوانده شود
۳) کیست در مصرع سوم کیس خوانده شود
۴) اوست در مصراع هفتم اوس خوانده شود
۵) آگاه است در مصراع هشتم بر اساس وزن باید آگاس خوانده شود تا خللی در وزن وارد نشود
۶) فتنه ای در مصرع نهم دارای سکته است
۷) سبحه ای در مصرع هجدهم نیز سکته دارد

اما

از مصراع بیستم که شاعر به تضمین مصرعی از حافظ را ذکر می نماید به کلی شعر از وزن آغازین خارج و در وزن همان مصراع تضمین شده ادامه می یابد
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر رمل مثمّن مخبون مقصور
 و این امر تا پایان شعر بر همین منوال پیش می رود به جز مصرع بیست و پنجم که شاعر مجددا به وزن اول از می گردد .

اما

می خواهم نقدی را که دوست عزیزی براین شعر نوشته اند برای تان بیاورم ..
....
سلام برادر بزرگوار و شاعر پیشکسوت
درود بر روی ماهت بزرگوار زیبا و پر مفهوم سرودی .........
در جهانی که هر لحظه از ان باید تنها به فکر و ذکر خدای یکتا بود چه بسیار خدایان دروغین که قد بر افراشته اند و ************ پرستان غافل هر گوشه ای از عالم بتی تازه می سازند و ذبحی تازه می کنند !!
مطلع شعر بسیار زیبا و فنی سروده شده :
ای دوست چرا مثنوی انباز کنی،؟
یکتایی چو بینی و دو آواز کنی..؟
منادا :
((ای دوست )) منادا همراه با ادات ندا که از بیان و زبان یک منادی فکور و حکیم بیرون امده و با ندایی پدرانه یا مشفقانه مخاطب را می خواند که ((ای دوست چرا با وجود خدای یکتا خدای دومی را می پرستی و برای او شریک می گیری ........
ایهام :
(( مثنوی )) در این مصراع ایهام دارد به دو معنی ( شعری با قافیه های زوج ) و ( دوتایی - مزدوج )
استفهام انکاری :
گرچه هر دو مصراع سوال از مخاطب است اما پرسشگر جواب ان را به خوبی می داند و اگاه است که نباید برای خداوند تثنیه و زوج قائل بود و بنا بر ایات متعدد (( ایاک نعبد و ایاک نستعین )) و ((وحده و لا شریک له ...)) و این موارد که پرسشگر به بطن پاسخ خود اگاه باشد و تنها سوال را برای تحریک مخاطب یا تمهید مقدمات ذهنی بیان کند ملحق به استفهام انکاری است و معنی((نباید )) در ان مستتر و مضمر (پنهان و پوشیده ) است ...
((یعنی نباید خدای دیگری را بپرستی ))
همه ی ابیات سرشار از پند و حکمت است که امیخته با ((تلمیح )) و اشارات زیباست ... (داستان موسی و شبان ، معجزات حضرت عیسی و ... )
حسن ختام و کنایه و ایهام و تخلص :
این خاک ترا گشته امین" ابراهیم"،
غرض آن چیدن بالی که نه پروازکنی
بیت اخر علاوه بر اینکه مهر پایان کار معماری شعر است تخلص شاعر ((ابراهیم )) نیز در ان امده است و زیبایی کار در اینجاست که شاعر حتی در بیت اخر نیز دست از ترکیبات و ارایه های زیبا بر نداشته و ان را به حسن ختام مبدل کرده ...
((ابراهیم)) علاوه بر تخلص شاعر با توجه به ذکر نامهای پیامبران اولوالعزم دارای ایهام نیز شده است ...
مصراع اخر کنایه از رد بلند پروازی های دروغین و سرکشی های شیطانی می باشد که انسان را از عبودیت و یکتا پرستی دور می کند ....

ای دوست در این نقد به عنوان یکی زیبایی هایی این شعر برشمرده شده است ، ترکیبی آن چنان مستعمل که دیگر تبدیل به زبان مرسوم و عادی شده است و حکم تشبیه معشوق به ماه را دارد از شدت استعمال ..

مثنوی برخلاف نقد فوق هیچ ایهامی ندارد و تنها و تنها مفهومی را که به ذهن متبادر می کند با توجه به کلمات و مفاهیم پیش و پس از خود همان ثنویت است و ایهام آن گاه روی می دهد که با توجه به سایر کلمات بیت کلمه بر هر دو مفهوم ناظر باشد و در یکی از مفاهیم به کارگرفته شود
مثال :
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذار باد نگهبان لاله بود

لاله در قبال کلماتی چون کاشتن ، گل و چیدن در معنای گل لاله قابل ادراک است و در قبال باد و نگهباني در معنای چراغ های قدیمی که نمی شود در برابر باد از آتش آنها مراقبت کرد تا خاموش نشود ..

بر اساس نقد همه ی ابیات سرشار از پند و حکمت است که خب حرفی ست درست ولی وقتی کسی در جایگاه نقد قرار می گیرد اشاره به کلیات نمی تواند راه گشا باشد و پذیرفتنی ..
تمام آن چه که در این غزل به پند و حکمت منتسب است تکرار مفاهیمی ست که بارها پیش از این در شعر شاعران این سرزمین بسیار شنیده و خوانده ایم در نوع کاربرد آرایه های ادبی از جمله تلمیح که مورد اشاره منتقد می باشد هیچ اتفاق تازه ای نمی افتد صرفا اسم پیامبری ذکر می شود و مفاهیمی آشنا که در مورد آن اسطوره در ذهن ها وجود دارد تکرار می گردد ، صنایع ادبی زمانی اعتبار و امتیاز برای شعر به حساب می آیند که نوآوری در آن ها لحاظ شود و گر نه هزاران هزار شاعر به اقتفاي سعدی و حافظ و مولوی و فردوسی شعر سروده اند خوب و هنرمندانه هم سروده اند ولی این میان کسانی ماندگار شده اند که حرف خودشان را در همان قالب ولی با زبان خودشان زده اند ..
در بیت آخر منتقد تخلص را حسن ختام را جز صنایع ادبی برشمرده است ولي مراعات نظیر زیبایی را که بین خاک ، پرواز و بال و چیدن وجود دارد ندیده است ، تناسب امین و ابراهیم را ندیده است و در نهایت به زعم من به برداشتی اشتباه از بیت رسیده است ..

غرض آن چیدن بالی ست که نه پرواز کنی ...

شاعر به خودش نهیب می زند که حواست باشد مرد این که این گونه با خاک دمخور شده ای دلیل ش این است که بال پرواز ت به سوی آسمان چیده شود ..
تقابل دار فانی و دیار باقی است و حکایت حکایت دلبستگی شاعر است به زمین که مانع از پرواز اوست ..

چه بگويم ؟
چگونه بگويم ؟
می دانم که باز هم عده ای می آیند و نویسنده ی این سطور ناهموار را به اسائه ادب ساحت بزرگان متهم می کنند ولی بعضی حرف ها باید گفته شود و لاریب فیه می دانم که اگر من نگویم هیچ کس دیگری نخواهد گفت ..
این نمونه ای کوچک بود از آن چه این روزها و آن روزها و همیشه ی روزها گریبان گیر شاعران و مخاطبان این سایت و همه ی محافل ادبی بوده است ، چشم بر چشم نهادن و به سبب دوستی و احترام و بزرگتری و هزار سبب دیگر تعریف نابجا و نقد ناسره نوشتن در حالی که فلسفه ی نقد روشنگری ست نمایاندن و برجسته کردن حسن ها و عیوب است تا هم برای شاعر و هم برای مخاطبان مفید فایده باشد نه آن که چشم بر هم نهادن و عیوب به این روشنی را ندیدن و نگفتن ..

حرف بسیار است و مجال من اندک ولی دوستان کلاه های تان را قاضی کنید لطفا ...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 230 تاريخ : جمعه 22 مرداد 1395 ساعت: 22:00