سكوت

ساخت وبلاگ

سكوت
مي گفت : با بدنيا آمدنش دل هيچكس را از آن خود نكرد ،اما بدنيا آمد با سكوتي دردناك كه خنده هاي پدر را به لبان يأس دوخت و از ريشه خشك كرد ،سكوتي اجباري از تازيانه هاي زندگي كه تنهايي اش را بيشتر كرده بود و صبرش را دوچندان و توقعاتش را از زندگي به كسر هزارمي تقليل داده بود ،
اوراق زمانه صداي ناخوشي برايش به همراه داشت بيست و پنج سال ياداوري ، شايد تكراري از مكررات بود اما اين بار با يك پايان مهر شد.
شدت دردهاي انقباضي اش را زياد تر مي كرد و حنجره اش جز سكوت چيزي را فرياد نمي كرد ،
لحظه ي تولد فرا رسيده بود، چشمان بي روحش را به سقف كوتاه اتاق دوخته بود ، خنكاي ماه در دم و بازدمش حس مي شد.
صداي تهديد هاي علي كام زندگي را برايش تلخ و نفسهاي زندگي اش را بريده بريده كرده بود ،
"نون خور اضافه نمي خوام مي فهمي فروختمش مي فهمي !"
ضربان قلب زهره بلند تر و بلندتر مي شد ،بدنش به كوه يخي مي ماند آفتاب نديده ، ضربه ها فشار شديدي را بر دهليز و بطن ها وارد كرده بود آنقدر كه اتاق در نبضي از اتّفاق غوطه ور بود پزشك و پرستاران در تكاپوي برگشت زندگي دوباره به قلب ويران شده ي زهره بودند ،
لحظه موعود فرا رسيد
اما سكوت با خط ممتدي از سرنوشت با اخرين قطره ي اشك هم نوا شد و زندگي با آرامي و بر گونه هاي لطيف دخترك جان داد .

كتايون دريايي

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : سكوت,سكوتر,سكوتلندا,سكوت بره ها,سكوتلاند,سكوت ميكنم,سكوتلاند يارد,سكوت شعر,سكوت ادكنز,سكوتر كهربائي, نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 175 تاريخ : سه شنبه 19 مرداد 1395 ساعت: 4:00