دختری که دانشگاه هنر را ول می‌کند و راننده کامیون می‌شود!!

ساخت وبلاگ

دختری که دانشگاه هنر را ول می‌کند و راننده کامیون می‌شود!!

«سوتیکده سعادت، پرشین فامیلز، دات کام» این عبارت آدرس یک وبلاگ یا پایگاه اینترنتی نیست، نامی است که آذردخت بهرامی برای تازه‌ترین کتابش انتخاب کرده است.

پیش از هر چیز خواندن این کتاب در وهله اول شما را متعجب می‌کند چون با راوی عجیب و غریبی طرف هستید. دختری که نه تنها مثل دخترهای معمولی حرف نمی‌زند که حتی ادبیاتش هم لااقل با ادبیات گفتاری دختران همسن و سالش زمین تا آسمان فرق می‌کند. این تکه از کتاب را بخوانید:

«در اتاق فرخ هستم. اجازه داده چند ثانیه‌ای این جا بتایپم!
این روزها اصلا وقت ندارم. از شدت خرخوانی ناله شده‌ام! چند تا کتاب را باید دوره کنم. باید خودم را برای امتحانات تشریحی آماده کنم. گرچه هنوز نه به دار است و نه به بار.
آن بیرون سگ جوری سر و صداست. جان می‌دهد برای جان دادن!»…

در واقع شما در کتاب «سوتیکده سعادت…» فقط و فقط پست‌های وبلاگی را می‌خوانید که با هیچ موتور جستجویی نمی‌توانید پیدایش کنید چون سرور آن یک سرور چینی است.

فرزانه شخصیت اصلی داستان و نویسنده وبلاگ است که در آن درباره زندگی عجیب و غریبش و البته خانه عجیب و غریب‌ترشان صحبت می‌کند. خانه‌ای بزرگ که در آن دو هوو زندگی می‌کنند. یکی پنج دختر دارد و یک پسر و آن یکی چهار پسر دارد و یک دختر.

این خانه متعلق به پدری کامیون دار است که شرکت حمل و نقل هم دارد. پدری عیاش که از میان دخترهایش فقط به همین فرزانه اعتماد دارد اما دست آخر حتی او را هم تنها می‌گذارد.

آذردخت بهرامی در کتاب تازه‌اش فضای جدیدی را تجربه کرده است. فضایی که در آن ادبیات نسل جدید و مشخصاتش به خوبی نمود پیدا می‌کند. در این ادبیات هیچ خبری از نثر فاخر پارسی نیست. کلمات یکی در میان فارسیگلیسی هستند و شخصیت رمان حتی وقتی می‌خواهد ادبی حرف بزند خودش هم اشاره می‌کند که اوضاع چندان روبراه نیست:

«گیرم پدر تو داشت بنگاه/ ز دانش دل پیر برنا بود

(ادبیات را که دارید؟) عرض می‌کنم خدمت‌تان، پاپاجان من مدیریک یک آژانس حمل بار به اضافه ریاست فدراسیون اصناف رانندگان ترانزیت و هفت هشت ده تا هندوانه دیگر را با یک دستش حمل می‌کند. نگاهش نکنید که ذلیل زن جماعت از هر نوع و دسته و تیره و نژادش است، برای خودش کیا و بیایی دارد…»

شاید این راه جدیدی برای ادبیات باشد. راهی که در آن وبلاگ ها و ادبیات وبلاگ‌نویسی وارد ادبیات مکتوب می‌شود. این راهی است که نویسنده این کتاب ظاهرا برای برداشتن دیوارهای بلند میان ادبیات و مخاطب برداشته است.

اگر شما از آن دسته آدم‌هایی هستید که در روز ده‌ها صفحه وبلاگ را می‌خوانید اما حوصله کتاب به دست گرفتن ندارید بهتر است این کتاب را بخوانید. این طوری هم با یک تیر دو نشان زده‌اید، هم با دختر وبلاگ‌نویسی آشنا شده‌اید که خودش را در چارچوب سرنوشت مقدرش حبس نمی‌کند، دانشگاه هنر را ول می‌کند و راننده کامیون می‌شود و هم با نوع جدیدی از ادبیات داستانی روبرو می‌شوید که در آن می‌توانید بخشی از چهره نسل جدید را ببینید چرا که فرزانه، شخصیت اصلی این کتاب شاید نماینده خوبی برای نسلی است که خیال راه آمدن با هیچ باید و نبایدی را ندارند.

منبع:
://www.kavare.ir

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 222 تاريخ : يکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت: 22:54