"فرهیختگی چیست و به چه معناست "

ساخت وبلاگ

 "فرهیختگی چیست و به چه معناست " _________________________________________________________

فرهيخته كيست؟
فرهيختگي چيست؟

دکتر کریم مجتهدی /مصاحبه ی روزنامه ی ایران

فرهيختگي، به چه معناست؟!
آيا يک جامعه فرهيخته متشکل از اجتماع نخبگان است؟
بسياري این دو مفهوم را به جاي يکديگر به کار مي برند، در حالي که اگر از منظر فلسفي به اين مفاهيم بنگريم خواهيم ديد که از يکديگر متمايزند. دکتر کريم مجتهدی:
«زماني که صفت فرهيخته به کار برده مي شود مفهوم "جامعيت" به ميان مي آيد؛ به اين معنا که فرد داراي مجموعه اي از علوم است؛ در نتيجه او را در مجموعه اي از دانش ها مي سنجيم.»،بنابراین کسي که فرهيخته است تنها در يک رشته تخصص ندارد و از نگاهي جامع نسبت به تمام مسائل برخوردار است. در گذشته نيز سقراط زماني که درباره فضايل" اخلاقي" صحبت مي کرد بر اين اعتقاد بود که هر فضيلتي مستلزم داشتن فضيلت ديگر نيز است و ميان فضايل بايد هماهنگي وجود داشته باشد. اين فيلسوف يوناني پس از طرح اين مساله به اين نتيجه رسيد آنچه فضايل اخلاقي را به يکديگر اتصال مي دهد و تضاد ميان آن ها را از بين مي برد، «بصيرت» است. «بصيرت» در يک معنا همان «جامعيت» است؛ در نتيجه آن بصيرتي که سقراط از آن نام مي برد به معناي يک نوع شناخت وسيع و همه جانبه بوده است که همان «فرهيختگي» نام مي گيرد.

جناب دکتر مجتهدي، معمولاً در ميان عموم اين گونه جا افتاده است که هر فرد کتابخواني "فرهيخته" ناميده مي شود. حال مي خواهيم از شما بشنويم که فرهيختگي و کتابخواني با هم چه نسبتي دارند و آيا دو واژه «فرهيختگي» و "نخبگي" از مفهوم يکساني برخوردارند؟
تعيين اين که اين دو واژه از مفهوم يکساني برخوردار هستند يا خير، اعتباري است؛ به طوري که برخي آن ها را هم معنا مي دانند و برخي ديگر معنا و مفهومي متفاوت براي آن ها متصورند؛ اگر بخواهيم به تحليل اين دو مفهوم بپردازيم مي توان گفت «نخبه» معناي «کارآمد بودن» را هم به طور ضمني در خود نهفته دارد. به عنوان مثال، زماني که گفته مي شود يک دانشجو "نخبه" است به آن معني است که او استعداد کافي دارد و اميد آن مي رود که بتواند پس از اتمام تحصيلاتش در بخشي از فعاليت هاي اجتماعي کارآمد باشد؛ اما «فرهيخته» به معناي « بافرهنگ » است.
و در وصف کسي به کار برده مي شود که سال ها کتاب خوانده و از جامعيت علمي برخوردار است؛ فرهيخته مي تواند کتابخوان هم باشد ولي الزاماً هر کتابخواني فرهيخته نيست؛ چرا که ممکن است افق ذهني شخص وسيع نباشد و مطالب را محدود به همان محفوظات خود کند. در حالي که فرهيخته بودن تنها به معناي داشتن محفوظات نيست. فرهيخته کسي است که افق ذهني بسيار وسيعي دارد و تجربه کرده و جهان ديده است؛ نظرات مختلف را با هم و در کنار هم، همچون قطعاتي که يکديگر را تکميل مي کنند، مي بيند و در واقع از «بصيرت» برخوردار است. حتي ممکن است در ظاهر، بسياري از چيزها را فراموش کرده باشد اما باطناً او شخص عميقي است. فردوسي مي گويد: «سخن هر چه باشد، به ژرفي ببين» در نتيجه خود سخن مهم نيست و آن ژرف ديدن مهم است. بنابراين انسان فرهيخته را در مجموعه اي از فرهنگ ها مي سنجيم. حال اگر در رشته اي هم تخصص داشته باشد، شايد در جرگه نخبگان بگنجد؛ از اين جهت شخص فرهيخته، نخبه هم مي تواند باشد و نخبگي و فرهيختگي علاوه بر اين که به طور کامل هم معنا نيستند، الزاماً ضد يکديگر هم نيستند. البته ناگفته نماند که اين تحليل شخصي است.

در فرهنگ عامه ما، مردم زماني که با فيلسوفي مواجه مي شوند او را «فرهيخته» توصيف مي کنند؛ از نظر شما فيلسوفان، اشخاص فرهيخته اي هستند؟
ممکن است کسي تنها لقب فيلسوف را بر دوش بکشد، اما سواد او در سطح فرهيختگي نباشد؛ يعني ممکن است او از بصيرت و جامعيت علمي برخوردار نباشد. چه بسيارند فرهيختگاني که فيلسوف نيستند و چه بسيار فيلسوفاني که در رشته فلسفه اطلاعاتي دارند، ولي فرهيخته شناخته نمي شوند. در حال حاضر در دانشگاه هاي ما جواناني هستند که در رشته فلسفه تحصيل مي کنند، اما دانش لازم را ندارند؛ حتي اين اشکال بر برخي از استادان ما نيز وارد است! در اين رشته سعي در رسيدن به نوعي جامعيت وجود دارد و تلاش فيلسوف بر آن است تا در ميان رشته هاي مختلف اعم از علوم، صنايع، هنر، ادبيات، سياست و... به نظري جامع دست يابد. به بيان ديگر، فيلسوف آن کسي است که بتواند نظري کلي درباره مجموعه تجليات فرهنگي انسان ابراز کند. همان طور که گفته شد يکي از مشخصات مرد فرهيخته نيز برخورداري از ذهني جامع است؛ در نتيجه فيلسوف هم مي تواند در زمره فرهيختگان قرار گيرد.
يک جامعه از فرهيختگان خود چه انتظاري دارد؟ آيا ارتقاي سطح فرهنگ يک جامعه از نخبگانش، انتظاري نابجا است؟
تدبير، موقعيت شناسي، قدرت تحليل و سنجش، عقلانيت و بصيرت و شايد بيشتر از همه نوعي وجدان اخلاقي از جمله ويژگي هاي فرهيختگان است. آنان با بهره از اين خصايص مي توانند پيشگام جامعه باشند و مسئوليتي که از اين گروه انتظار مي رود آگاهي دهي به جامعه است. به بياني ديگر ارتقاي آگاهي جامعه از طريق عقلانيت و تدبير نخبگان ميسر مي شود.

به مفهوم فرهيخته و ويژگي هاي فرهيختگي اشاره کرديد اما از نظر شما «جامعه فرهيخته» داراي چه ويژگي هايي است؟ چطور و در چه موقعيتي مي توان يک جامعه را متصف به صفت فرهيختگي کرد؟ آيا اين را مي توان از سياستگذاران فرهنگي و سياستمداران يک جامعه انتظار داشت يا مطالبه اي است که مردم بايد خود در شکل گيري آن مشارکت فعال و آگاهانه داشته باشند؟
در جامعه فرهيخته اطلاعات عمومي افراد در سطح بالايي است. چنين جامعه اي تنها بايد بر پايه يک اعتقاد، استوار باشد و آن "اعتقاد به حقيقت" است. به عبارت ديگر، اگر فردي با خود انديشيد که سخن او درست و حق است، حتي با علم به اين که ممکن است از سوي جامعه پذيرفته نشود، آن را بايد بيان کند و به آن متعهد باشد؛ جامعه فرهيخته محدود به گروه فرهيختگان نمي شود و قطعاً سياستگذاران در شکل گيري آن بيشتر موثرند.
بسترسازي و فرهنگ سازي را در اين زمينه بايد از فرهيختگان انتظار داشت
جامعه فرهيخته آگاه است و از مشاوره نمي ترسد.

در اين جامعه گفت و شنود فرهنگي جريان دارد، چرا که در غير اين صورت به جامعه اي بيمار و يا در هر صورت خاموش بدل خواهد شد!.

حال اگر اين گروه فرهيختگان در جامعه اي حضور داشته باشند، مي توان آن را جامعه اي فرهيخته دانست؟
بديهي است که توده جامعه از فعل و سخن فرهيختگان تاثيرپذير خواهد بود. حال اگر اين تاثير چشمگير باشد، در جامعه به سخن فرهيختگان استناد شود و همچنين سطح آگاهي جامعه با کمک اين گروه ارتقا يابد،
مي توان اين گونه استنباط کَرد که اجتماع فرهيختگان، جامعه را به سوي فرهيختگي سوق خواهد داد.

___________________________________________________

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 658 تاريخ : دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت: 9:22