پایان بی فرجام

ساخت وبلاگ

پایان بی فرجام و ای گل من...
پایان این دشتهای سپید و روشن که همه اش از شوق حضور و وجود تو رنگین میشدند ،عطرآگین میشدند ناباورانه به زمان از پیش نادانسته ،که همان بظاهر پایان است،فرا رسید.
آغاز مان را بی پایان یافتیم و فرجام آن با تپش قلب یکسان است و وقتی که از تپیدن خسته و درمانده ماند،آندم پایان حقیقی عشق بینهایت و معصومانه ی مان است .چون غیر از این پایان ازبرای این آغاز بینهایت ،جز در این ممکن،تصورش حتی ناممکن ِمطلق و محال است.
بسان همیشه سرشار از نگاشتن ازبرای معصومیت چشمانت ،زلفهای به رنگ شب ت ،خال گونه هایت و از همه بیشتر قلب دلیر و پرجسارت و سرشار از عشق متعالیمان ،هستم ولی این بار نمیدانم چه خواهم نوشت یا چه مینویسم ،اصلا هر وقت سخن از رفتن میشود همین حال آشنای غریب نمای م بر سراسر قلب م چیره میشود و کلمات و ذهنم هرکدام با حجمی سردرگم به این حال و ندانستن م بیشتر دامن میزنند.
آری ای گل جاودان و همیشگی در قلب م...
همیشه بی آنکه زمان گذارش بسان روزگاران باشد،بیشتر از بیشترین دوست داشتن های م ،دوست ت خواهم داشت.
پ.ن

یاسر

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 258 تاريخ : دوشنبه 28 تير 1395 ساعت: 12:00