رویا... خواهری زیبا... شیطون و... دوست داشتنی

ساخت وبلاگ

رویا... خواهری زیبا... شیطون و... دوست داشتنی رویا: تقصیر توست که ما نتوانستیم با هم اژدها سوار شویم.

آرمان: تو داد زدی، آخه! اژدها سوار شدن هم ترس داره.

رویا: تو بزرگ تر بودی، باید دلم را قرص می کردی تا شجاع تر باشم، دادشی اگه چرخ و فلک سوار می شدیم نور علا نور می شدا.

آرمان: رویا خانم! مرغت یه پا داره ها، طاقتم سر شده با من یکی به دو نکن، دفعه ی بعد با بابا امید سه تایی سوار می شیم فردا هم روز خداستا!

رویا: داداش خودتم می دونی بابا وقت نداره سرشو بخارونه، نمی یاد.داداش؟

آرمان: ماه تو آسمونه سریعتر بریم خونه.

رویا: به شرطی که واسم بستنی بخری، اونم دو تا! راستی برا دختر لباس کهنه دم شهر بازی هم بخریم، بستنی.

آرمان: باشه وروجک زیبا، ریگی تو کفشت نباشه...هااا، حوصله ی دردسر ندارم

رویا: داداشی ، راستشو بگم اون صاحب اژدها بود، جیغ زدم! نذاشت سوار بشیم.می خوام یکی بستنی هارو بزنم پس کله ی کچلش داداشی قول دادی اااااا که می خری.

آرمان: خدا به دادمون برسه! حالا شاید زدی و نگرفت.

رویا: به نظرت قهرمان تیراندازی کشور نمی تونه یه بستنی رو به هدف بزنه. داداش تو ماشینو روشن کن تا اومدم فلنگ رو می بندیم. تپپپپپپپ... چی؟ تپپپپپپ... ههههه...هههه داداش بزن بریم،
آرمان:چه کار کردی دیوونه؟
رویا: شب بود بستنی طعم نمی داد واسه همین دو تا بستنی رو زدم پس کلش، لاقل یه ذره موهاش رشد کنه. نکنه فکر کردی گاومون زائیده؟

آرمان: ههه...هههه اگه دخترِ لباس کهنه ، بستنی رو نمینداخت زیر پای مرده سُر نمی خورد، می گرفتت.

رویا: قربونش بشم. یادم بیا یه ذره وسیله برا خواهرمون بیارم، کوچیکه هوا سرده...
نگاه کن! این ماشینه مورچه خو نیست، واسه آبجی گلت نمی خوای یه ویراژ خوشگل بری.

آرمان: رویا بیا داخل کمربندتم ببند.

رویا: یوهوووووو... هووووو... داداشی. خیلی دوست دارم، از همه بیشتر...

آرمان: خدایاااااا... توپپپپپ.. نههههههههههه...رویااااااااا. داداشی دوستت دارم.

بعد از او.. غمکده ایم، لنگِ دارو.پدرم بی رویا، لیوان را پر از سرخی می کندو سرخی را تا سرخی لبانش می آورد و بعد می گوید.راستی رویا بدش می آمد.صدا شکستن شیشه می آید و باز دوباره تکرار می کند
مادرم شوک زده، مدام موسیقی تارهایش با دو واژه می لرزند.رویا دخترم... رویا دخترم.
و من هر روز برای خوشحالی وروجکم، به عروسکش سر می زنم.آخه رویا گفته بود با عروسکش ما سه قلو می شویم.
تنها ،رویا دختری زیبا... دوست داشتنی و شیطون هر پنج شنبه رویای خنده را بر گونه های ما محقق می کند. او هر پنج شنبه، ما رو به شهر بازی می برد.

- - , .
.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 447 تاريخ : شنبه 26 تير 1395 ساعت: 10:10