بانوی زیبای من !

ساخت وبلاگ

بانوی زیبای من ! حوالی ظهر بود که زنی وارد داروخانه شد ... از چهره اش پیدا بود که از اتباع بیگانه است ...

با ورودش همه نگاهها را جلب کرد ...
انگار حضورش خوشایند هیچکس نبود ...
خانم شیکپوشی که کنارم ایستاده بود، شروع به غر زدن کرد :

"ایــــش کی اینا رو راه میده اینجا! هر چی وبا و حصبه و ویروسه اینا میارن !"

همچنان که نطق خانم ادامه داشت ناخودآگاه نگاهم زوم شد روی زن تازه وارد ...

بنظرم اصلا شبیه ویروس و انگل و باکتری نبود ...
برعکس در ته چهره ساده و عاری از بزک و دوزکش زیبایی یک زن جاری بود .. فکر کردم چقدر جالب ...

او هم یک زن هست با دنیای پر رمز و راز زنانگی ...
حتماً تا بحال عاشق هم شده ...
شاید با ترانه "ملا ممد جان" اشک دلتنگی ریخته ...

روزهایی دلش شکسته و روزهایی شاد و سرمست با صدای بلند ترانه خوانده و رقصیده ...

بارها از لطافت پوستش لذت برده ... و شاید بنظر او هم صورتی زیباترین رنگ دنیاست و ... و ...

غرق در رویاپردازی بودم که متوجه شدم زن بیچاره تاب نگاههای حقارت آمیز افراد حاضر را ندارد و بدون هیچ حرفی آنجا را سریع ترک کرد ...

من ماندم و رویاهای نیمه تمام درباره زنی که به دیده حقارت نگاهش کردند و برچسب ناقل مرضها به او زدند .... تنها به جرم پوشش مندرس و داشتن ملیت کشور همسایه ...

هنوز هم با یادآوری اش چیزی روی دلم آوار می شود

ناقل بیماری ما هستیم با افکاری آلوده به ویروس های مهلک و هزار مرض ناشناخته در روحهای زنگار گرفته مان

با اندوهی کشدار مینویسم برای زنی از جنس خودم :

بانوی زیبای من !
غمگین مباش از آنان که نگاه زلالت را درنیافتند
که سنگ سخت را ملامتی نیست
بر بیگانگی لطافتِ تو
در پیله‌ی پاک سکوت،
رویاهایت را بشمار
تا فصل پروانگی چیزی نمانده ...

- - , .
.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 271 تاريخ : چهارشنبه 23 تير 1395 ساعت: 10:37