«بغضی»....در گلوی ساعت شنی افتاده استمن به سنگی می اندیشم که شیشه را «شکست»!.......پ.ن از تنگ سراب کویر..جوشش ایمان دیدم!مادرت هاجر؛ صبوری نمی دانداسماعیل؛ بیشتر پای
شاعر:علی فرحی
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 21 آبان 1399 ساعت: 17:35