و باز تكرار مكررات

ساخت وبلاگ

و باز تكرار مكررات نمیدانم همه ی ما زن ها اینقدر دیوانه ایم و توهمی یا فقط من شده ام گل سر سبد همه تان!
نمیدانم همه ی زن ها پشت پنجره ی دوجداره ک آنورش دو راننده تاکسی با هم درگیر شدند
و از اشارات دستشان معلوم است دارند همدیگر را نابود میکنند مینشینند
و از حفظ رج به رج کامواهای رنگی را میبافند و فکرشان جای دیگریست و چشمشان ب خیابان که بالاخره چه شد سرانجام آن دعوا..
نمیدانم همه ی ما زن ها مبتلا به مازوخیسم هستیم و رقیب پندار
یا فقط من هستم ک برای خودم میچینم و وا میچینم
از رقیبی با موهای قرمز کلاسیک انگلیسی
و رژ قهوه ای رنگی ک با سایه ی پشت پلکش ست شده برای معشوقی که نیست،
نبوده و قرار نیست باشد!
نمیدانم همه ی زن ها وقتی اولین بار مردی را میبینند ک دلشان را میلرزانند خود را در لباس تور شیری رنگ میبینند
و میدوند سمت فانتزی هایی ک مثلا حتما شب عروسی من باید پشت فرمان بنشینم و بوق بوق کنم
یا تا کمر از ساندروف بیرون بیایم و ..
درحالی که مرد در خیالات خودش سیر میکند،
تو را هیچ چیزش حساب نمی کند
و لحظه شماری می کند تا ثانیه ها بگذرند و از شرش خلاص شوند
و تو هی مدام حواست پیشش باشد،دلت همراهش باشد
و دلت بخواهد ک سرش داد بکشی،هوار بزنی
و در سینه اش بکوبی که سر لعنتی ات را از ان گوشی دربیاور،
آدمی اطرافت توجهش را فقط و فقط برای تو جلب کرده!
گمان کنم دیوانه ترین زن خودم باشم،
با رقیبی که نیست و از آن بدتر معشوقی که نخواهد بود!

#ساجده_سعيدي_نيا

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 266 تاريخ : پنجشنبه 27 خرداد 1395 ساعت: 15:45