الان مامان دارد در پارکنیگ میگردد دنبال خاکِ گل برای گلهایش
و مدام از پایین داد میزند "ببین بالا نیست؟"
و کسی حوصله از جا بلند شدن را ندارد ..
خواهرم دارد مقنعهاش را با هزار غُر اتو میکشد
و دلخور است که چرا قبلا اتویش نکردهام ..
بابا نگاهش به صندلیِ گهوارهای ست
و لباسهای بینظم رویش که از بیرون جمع شده ..
همسایهمان "فاطمه" را صدا میزند و مثل همیشه جوابی نمیشنود ..
گربههای محلمان دارند جیغ و داد میکنند
و من، ماتِ تصویرت شدهام و قربان صدقهی ژستت میروم
وقتی میخواهی گلها را آب بدهی ..
حالا هِی بگو این دختر دوستت ندارد!
#سما_سعيدي_نيا
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 255