قفس زیبا

ساخت وبلاگ

قفس زیبا قفس زیبای مرا باز کنید....
وقتی پنجره ما انسان ها حتی رو به خودمون هم بسته است و تنهایی را چاره کار می بینیم،قفس زیبای مرا باز کنید ،ندایی خوش تر از سرو بلند میشه و به پرواز در میاد که نوایی عاشقانه از صدای ستنور در گوش مبارکه ما پیچ میخوره که جان من به جان رستگارانش باز می گردد که نیستان مرا جملگی زیبا کرد و قفس زیبای مرا باز کنید که در ناخودآگاه خود بیدارم در که انفاسم دلم در خوابم که در افکار خودم بیمارم و صدای ستنور دلم آرام و آهسته و دریغ از هیچ تملغ گویی دیگر صدایی از باد نمی آید، دور شدم از تو، دل بستم و به جایی دور قدم گذاشتم و تار دلم پاره پاره شد، رود جاری و نگاه ساری شد، قدم به قدم حمکتی ساخته ایم و خداوندان اسرار را دلی برخاسته از عشق صدا زده ایم. مادری دور و دختری بینا که نبود، مادر را چگونه آزاد کند، قفس زیبای مرا باز کنید، راز نخستین لحظات عمرم ناپیدایست که بگویم رود جاری مرا ساز کنید که کند باز قفس زیبای مرا، قدری بار اشک های مرا مادری نابینا از کار کشد چه کند دختر بینا سرای آواز تو شده است قفس زیبای مرا باز کنید که داد و فغان زنم که خدایا چه کنم نور امید تو را در دلم چگونه آواز کنم سوختن گل های جاده تنهایی که نغمه خوانی می کند، آواز دلم قفس پنجره را باز کنید...

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 481 تاريخ : چهارشنبه 29 ارديبهشت 1395 ساعت: 9:20