از حصار سال ها

ساخت وبلاگ

فرا خواندی م از حصار سال ها
و اما پاسخ من در اکنون بود
طنین کلامت ،
حفارت قلم را باز گفت
گاه که پیوند بد آغاز را
گواه بود
مرا تاب زشتی شهر تا شان تو نیست
که پستی در پوستشان بیدار ….
چون چشم گشودی
حصاری برتو بافت ،
دستی که گهواره ات را باید می جنباند
ننگشان که قلب را به سکه ی قلب فروختند .
می بینم در آبگینه ی دستم .
صدای زنجیر کتفت را
من «
نیل » که چون بخوانم ، خونبار می خوانم
و « دیوار ندبه » پژواک آن را باز می آورد .
ای « اورشلیم » یتیم
بازویم را سخت بگیر که از خاک بر خیزی
بر این باور ، استوارم که از سختان می توان گذشت
و اعتماد چشمان تو ،
زاد سفری که در پیش …

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 232 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1398 ساعت: 19:22