تقلب طبیعت

ساخت وبلاگ

ماه نمی دونست چه جوری بتابه
از روی دست تو دید و بلد شد
خورشید که دید نوری ازش نمی خوای
رفت بالای قله و با تو بد شد
دریا که
دید موج موهات از اون نیست
غرشی کرد و ته دل حسود شد
آسمون از غم که تو رو زمینی
تا همیشه رنگ چشاش کبود شد
گل که دونست خزون واسه تو هیچه
رنگش پرید و تو یه لحظه پژمرد
درختی که تو از پیشش رد شدی
انقده برگاش رو زمین ریخت که مرد
بارون که دید پیشت زلالیش کمه
بغضشو خورد و یه دفه بند اومد
آسمونم به آدما دروغ گفت
به جای بارون دیگه لبخند اومد
نسیم که دید مثل تو مهربون نیست
عاشقی رو گذاش کنار و باد شد
تو دنیا هیچ کس مث تو نمی شد
پس کم کمک آدم بد زیاد شد
برفا دیدن هر چه قدم ریز باشن
از شرم رنگ چش تو آب می شن
یلدا ترین شبای سالم آسمون
با یه اشاره ی نگات خواب می شن
شب نتونست مثل تو روشن باشه
خشم و غضب کرد و یهو سیا شد
روزم پیش چشای تو کم آورد
قایم شد و روشنی ، کیمیا شد
فرشته ها وقتی تو رو شنیدن
پشت نقاب چهره قایم شدن
بغضیاشون راه زمین گرفتن
ترسیدن و ، یواشی آدم شدن
ستاره ها دیگه شبا تو خوابن
یا گم شدن یا خیلی کم سو شدن
سیاره های کهکشون شیری
در نمی یان ، پیش تو ترسو شدن
زمین فقط این وسطا یه جوری
به این که تو زیر پاشی می نازه
طفلکی مثل من داره تو رؤیاش
با تو یه قصر آرزو می سازه
خلاصه زیبا ، همه چی بهم ریخت
با یه کم از اسم تو ، اسم زیبا
یقین دارم نزدیکه اون روزی که
با کشف تو به هم می ریزه دنیا
با اسن تو عجیب دیوونه می شم
به قبله ی چشمای نازت ، قسم
دنبال اسمت انقدر می دوام
یه روز ولی به ته خط می رسم
عسل تو چشماته
مراقبش باش
از من دیوونه به یهفرشته
زیبا اگه هر چی می گم همون شد
یادت باشه اینا رو کی نوشته
دیوونه ی چهار تا فصل و هر روز
دیوونه ی عصر و شب و سپیده
مریمی که تا اسمتو آوردن
یه ذره رنگ چهرشم پریده
یه عصر پاییزی سرد و دلگیر
که همه جا سفیده ،
غرق برفه
فقط چهار تا نقطه چین می ذارم
چون اسم ناز تو چهار تا حرفه

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1398 ساعت: 19:22