زیبایی شناسی انواع ادبی ..بخش چهارم - بحث دویم : چشم نوازی

ساخت وبلاگ

 زیبایی شناسی انواع ادبی ..بخش چهارم - بحث دویم : چشم نوازی بخش چهارم
................

اصولاً ، تکرار : زیبایی است . منتها ، انتخاب شده اش .و مناسب اش .
در طبیعت که زیباییِ کل هستی، کلوزآپ ست. ببینیم ، تکرار و تکرارحاکم است
زیبایی دریا ،در موج در موج بودن . یک پدیدهء مکرر . . ماه ، خورشید ، فصل .سال . ستاره ، گل سبزه و..و..
در سرایش ، گاه عدم تکرار زیبایی است . گاه ، تکرار آن و نیز ، کاربرد های غیر عادی تر آن . چه برای نهاد یاگزاره .
یک وزنی را انتخاب کرده ایم . با ردیف و قافیه خاصی . چهار . یا پنج و شش یا هر چند تا..بیت ، می سراییم .
هر مصرا ع نهادی و گزاره ای دارد . و درکل این تعداد مصراع هاست ؛ که خود ، برای مطلبی مورد نظر ، مقدمه می شود .
تا ، به نتیجه خاص و خواستهء خود شاعر و مطلب یا قضیه درواقع . برسد
کل این مقدمه ها را (قضایا = جملات) را ، یک نهاد می گیریم .که یک گزاره لازم دارد . و در مصرع شاخص بعد با ردیف و قافیه ای دیگر و
ضرب آهنگ متفاوت یعنی : قوی تر .... نهاد جمله بزرگ را ، گزاره می دهیم . وقضیه ، منتج به همین گزاره می شود و تمام
مثلاً : این یک بند بشود ؛ از یک مسمط . (مخمس ) یا هرچه عددی دیگر ؟ و دوباره از پنجره ای دیگر . شروع به سرودن
یا دیدار از بعدی دیگر . زاویه ای متفاوت . نگرش نو . بازکردن لایه ای دیگر . با عینکی متفاوت .
مثل جنگیدن ..که یک جوخه، دور ها می زنند ؛ و کری و فری و ناگه ، هجوم برسر هدف .
همین کار در رقص است . اصولا ، ًرقص ها ، یک نوع تمرین های خانگی و محلی ، جنگ هاست .نوع جنگیدن است.بندرت نحوهء کار و پانتومیمی از نوعی تلاش
چند نفر با قرص زدن خود و مشوق و ساز ، می رقصند . مثالاً : دوقرصه ، یا بیشتر و کمتر ....
و حرکات ، در یک زمان خاص ، قویتر ( تندتر )]می شود .همه سر به هم می دهند. (اندیشه، درمطلب متمرکزمی شود) و نشستن و بلند شدن یا هرکاری
ودر رقص چوب ، بارزتر مشهود است .
هرکس دوتاچوب در دست دارد . و درهوا .همراه رقص خود(حرکات کرّ و فریّ نوعی پانتومیم از یک رجزخوانی )چوبها را هم باآهنگ موزیک درهوا می رقصاند
بالاپایین چرخ . نوسان .و..و.. ویک باره حالت ضربه زدن.... اول آهسته ..و تمرینی و ناگه . با ضرب یا ضرباهنگ تندتر و قویتر
چوب ها را به هم می کوبند . که کاری متفاوت است . و این همان مسمط است .(مصرع انفصالی دو بند ) یا تغییر لحن و مطالب بیانی .
وکوبیدن چوبها .همان مصراع ، متفاوت ان . همه حرکات طبیعی ، نیز چنین اند . موجها میایند .و میروند . وناگه، موجی خاص ...
نسیم ها ،می وزند ؛ و ناگه توفیدن . موسیقی در یک تداخل موجی را ، (موج دریا . هوا . وهرنودیاپازن متناسب در محیط )می بینید . مانند : شیشه ها و صفحات مشابه در ارتعاش پذیری . (شبیه .چعبه های اکو برای بلند گو ) .هم هماوا می شوند . ضرباهنگ قوی شاخص .
این رقص در بیت یا مصرع . است .
تتابع اضافات .تنسیق صفات . مراعات نظیر . تضاد .و...تکرار نهاد یا گزاره و..و تغییراتی که درآن ها معمول می داریم
ابرو باد و مه و خورشید و فلک در کارند..تا، تو.نانی ..... . همه نهادهایی اند . با یک گزاره ....و این مصرع کلاً ...نهاد می شود (یک کاره اند ) .برای یک گزاره نو
تا تو نانی .به کف آری . اولین گزاره و به غفلت نخوری دومین .
لازم نیست . برای هر نهاد گزاره کنارش باشه . معطوفش ، بهتر است (بستنی ، خوشمزه تر از شیر ) .که یک گزاره برای همه ..مثال دیگر :
اما ، [ من ، و نـگاه و دل و فـرش ]، شاهـدیـم
که گزاره یکی است =.شاهدیم .
من شاهدم نگاه شاهد است ودل شاهد ..و...
این رقص عینی و لفظی ممکن است همراه رقص معنایی هم باشد . یعنی حرکت ذهن از نهاد به گزاره عادی نباشد
وهمین غیر عادی کردنش . ساختارشکنی ها دارد . و قدم اول ، تبدیل نثر ، به شعر است .
مثال ساده برای تبدیل محاوره ها به شعر .
امشب ، هوا ، خیلی سرده ....( که البته محاوره ای و غلط است با قید نادرستش (خیل = گله)..که در گامی به ادبی تر شدن . می شود :
[ امشب ، هوا بسیار سرد است ] . این ، یک جملهء ، محاوره ای است
ولی، وقتی بگوییم : [ هوا ، بس ! ناجوانمردانه سرد است ] هنجار را، شکسته ایم .
. یکم : موسیقی ، ایجاد کرده ایم ( با حذف و اضافه ) .«یار» را از « بسیار» بر داشتیم ؛ و ناجوانمردانه رافزودیم .
دویم : . کلمهء (ناجوانمردانه ) را، برای هوا ، که در ساختار محاوره ، معمول نبوده ؛ و نداریم آوردیم . .ذهن باید بچرخد .و بین آدم و هوا وجه شبه بیابد
و صفت آدم را ، به هوا بچسباند. رقص فکر .
هوا ، دونفره است . هوا ، ابر است . دَو ، علی گلابی است . و..و....که تفصیل این در استعاره ء مکنیه یا( شخص ) همان تشخیص . در ملکهء شهر شعر . (در دو بخش تقدیم شد )
و هنجار شکنی در استخدام صفت . قید و..و....
قیدِ « بس » خاص زبان شعر است . نه محاوره . سوم : ( بسیارِ محاوره ) را ، به ( بسِ شعر ) بدل کردیم .
یعنی : کلام را ، در خودش می کوبیم ؛ و دوباره ، عَلمش می کنیم . با چاشنی موسیقی . از این ، ! غافل شوید . یا قافیه را ، ببازید .اگر شعر هم بشود . ضعیف می شود
اگر این کار درست انجام شود . توازن وموسیقی جملات . ذهن را ، تحت سیطره خود شکلش می دهد
با خود می کشاند . بی اینکه خودش بخواهد ... وهمین کارهاست که . نامش : سحر ، یا، جادوی شعر است .
واین ، هدفِ آخر « بیان » است ؛ که همان تأثیر گذاری روی احساس شنونده است . چون ، « بیان » می خواهد ؛ مخاطب را ، شکار کند . بیان ، یعنی :
(1 - چه می خواهیم بگوییم ؟.2- چگونه باید بگوییم ؟3- چگونه منظور را به خواننده منتقل کنیم ؟)
تغییرات را جملات را، ازمحاوره به شعر در این مصرع .توجه فرمایید .
[ وان دو چشم سبز گوهر شاد ، می پرهیخت غم . ]
می بینیم. 1- برخلاف عرف .جمله با (و)شروع می شود.( و خدا.، زن را آفرید )
2 - .( چشم سبز) برای کاشی های اماکن مقدس ، کمتر به کار رفته .
..(آبی و دریا.و اسمان و زمرد و..)..و ...پرهیختن .. آن هم غم را .
عدول از قوانین زبان محاوره است. و حتی عدول از زبان شعری جاری روز . هم
ما محاوره را برای موسیقیایی کردنش سرودیم .کم کم شعر ، در آن دوره ، عادی شد . شبیه به محاوره ، در این عصر شد
وهمیشه همین گونه بوده است .حتی خود واژه ، عین یک موجود زنده ، (تولد کودکی. رشد. وکمال و پیری و مرگ )
یعنی : ذهن دیگر مندرس شده و شکل ژنده واژه را دوست ندارد . مصطلح تازه تر می خواهد .
می گفتیم : در باب فلان موضوع .....که شد ... در بارهء سوژه ای ..... که شد ... در رابطه با.....
این (در رابطه ، جانشین تخت باب .و باره و مورد و... شد . مثل : کنار آب .. دست به آب . .. مبال ...مستراح... چاه ... خلا.. توالت...C ) …. ( W
سهراب و امثالهم.... از همین مورد . سود می برند
بلبل عادی شده ....قناری می آوریم . قناری ...عادی می شود . یقه کرکس می چسبیم .
بلبل سعدی ، کرکس سهرابی می شود ... کاکلی شاملویی و..و. . و بیشت .من سهره را ..
این قضیه ء واژه . در معنا هم .... هست .
می گفتیم . قشنگ حرف می زنی . شد مثل بلبل .. شد. چهچه می زنی .. وکم کم بالاتر ....هم ..کبکت خروس ، می خونه .
کمی ذهن را درگیر کردن . حالا ..اباهم با ایهام یا هر پیچش دیگر
در فلق بود ، که پرسید سوار ...هم واژه غیر معمول ( فلق )که به کار نبرده اند تا آن روز ..... همچنین ، از( فلق پرسیدن ) . .. این ، یعنی : شکستن
البته که سهراب کمی شلوغ کرد .
توی ایران ،که بود . فقط در سه بحر. کلاسیک ضعیفی سرود .
انگلیس رفت... انگلیسی شکست . هند که رفت ؛جوکی شکست و..
و...و.. اما فروغ . فروغ بزرگ بود . اسیر نمی شد . سبک داشت . .و غالباً ..کلامش .حتی عادی ترینش . درموسیقی .و عروضی
چون زبان محاوره ء غیر ادیبان ، عاری از هر نوع موسیقی است . با این کارها وزن و آهنگ به آن می دهیم .
خود هنجار شکستن زیبایی است .( سخن نو آر .که نورا حلاوتی است دگر = فرخی) ..برای خواننده ای که ، در عرف مستحیل شده .
گاه به جای یافتن مضمون زیبا و تازه . مضمون عجیب و غریب .و عجق و وجق را ترجیح می دهیم . (جیغ بنفشی )
. که البته نقشی هم ، در زیبایی شعر دارد .چون ذهن را ، با غیر عادی بودنش به خود می کشد.
ذهن ِخسته از یکنواختی ها را. مثل : (چهرهء آدم متفاوت حتی زشت ، گیرایی بیشتری از زیبای معمولی و سنتی مسلم و مسجل دارد )
این مهم را انجام میدهند
ولی این ، نقش مهمی در زیباتر کردن شعر ندارد..(اگر صباحی حواس را جلب کرده .ماندنی نیست ) .فلق معمول و رایج بشو نیست .
یکی به جای (عزا) و تعزیه. و ماتم و مرثیه و مصیبت و... رایج .. (سوگ ) پارسی را آورد ؛ سوگواری رایج شد .. یکی ثُلمه را ، جاری نشد ...
صائب و حافظ را مقایسه می کنیم . حافظ..در این نوع کارها . ابدا . به پای صائب نمی رسد
. ..ولی شعر حافظ کجا و صائب . ... همین ، زمان اثرگذاری و پایداری تأثیر مهم است .
یعنی : مهمتر از بدایع مضامین . درک زیبایی در ترکیب کلمات است . مثال:
مهربانو ست . واقعاً ، گوهر
قدر آن زر ، بداند ؛ این زرگر
از اون بابا ! این پسر ... ضرب المثل ...
زر و زرگر... مقامش همان نیست که بود . در این ترکیب نحوی .. زر، یعنی زری ارزنده ترین زر .
این زرگر ! یعنی : خبره ترین .
همین عمل در مضاف مضاف الیه یا صفت و موصوف رایج است . مردجوان .....و.... جوانمرد .
یا .گاهی ، در غیر مقتضای حال .فعلی را به کار می بریم .
( البته درمحاوره هم هست . در... را می زنند ؛ می گوییم : آمدم . ماضی را ، به جای « می آیم » مضارع ). نامش می شود . مضارع محقق الوقوع . بی شک در را می گشایم .
سفارشی می دهی . پولش را هم می دهی . می گوید . تموم شد (حتما ، انجام می شود ) چون ماضی مطلق کاری است انجام شده . ناب بی تردید و التزام و..
دل ، فقط ! گفت : مهبط عشق است .......به جای ِخواهد بود می شود .
باغ ات آباد ، هرچـه ، بــادا ! بــاد
در این جا بازهم ، ساختار شکنی در فعل است . فعل مضارع « بوَد » را ، در شکل دعا « باد» به کار بردم ..
که جایی نداشت . از (ترور دموکراسی)
...................................................

دنباله ، در بخش پنجم و ششم و هفتم ،و.. بزودی .

پرسشی باشد . در پای غزلیات . درخدمتم

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 256 تاريخ : يکشنبه 12 ارديبهشت 1395 ساعت: 1:30