پرنده پر زد و رفت و کوچک و کوچک تر شد
خال سیاه سپندی و … دیگر هیچ
و هوش پنجره های بندر را به آن سو کشید
پرنده که رفت
افق –
عقاب هیولایی – آمد
آمد دو بال هیولا و بال
بالای آفتاب شکلکی و چشم های مدادی
ابرو کشید
عقاب که آمد با پرهای مس رنگ
یک کشتی بزرگ به شکل دماغ عقابی مردی پیر
از زاویه ی دو ابرو ظاهر شد
آمد آمد
آمد کنار بندر پا در غروب
و بو کشید
پرنده که باز آمد صبح
که نه عقاب مسی بود و نه دماغ عقابی
با بالهای کوچک آبی
در آسمان بندر چرخی زد
چرخی زد و به سمت خار و پاییزی
پارو کشید
شعر نو...
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 178