انعکاس

ساخت وبلاگ

انعکاس
اشکان جان ؛
مادر...
این کارتن خالی رو ببر بذار تو انباری گوشه ی حیاط

- حالا فعلا کار دارم
باشه هر موقع کارم تموم شد

دو ساعت بعد

نبردی هنوز این کارتن رو مادر ؟

- اَه ، اگه گذاشتین به کارم برسم

اشکان در حالی که زیر لب غر میزد
با بی میلی تمام از پشت میز بلند شد
کارتن خالی رو از تو آشپزخونه برداشت
در حیاط رو باز کرد، کارتن خالی رو پرت کرد گوشه ی ایوون
و بلافاصله برگشت پشت لب تابش...

چند ساعتی گذشت و شب شد
اتاق اشکان چسبیده به ایوون خونشون بود
چشماش داشت سنگین میشد
که صدای میو میو ی گربه ای نانجیب !
خواب رو از چشمش ربود...

نمیدونست باید چی کار کنه ،
از یه طرف نمیتونست اون صدای گوش خراش رو تحمل کنه
از طرف دیگه اونقدر خوابش میومد که حال نداشت
از جاش تکون بخوره و بره گربه رو پیشت کنه تا از دست
صدای انکر الاصواتش که به صدای هر جاندار و جانور دیگه ای
شبیه بود الا گربه ! خلاص بشه...

اون شب اشکان تا صبح نتونست بخوابه
صبح زود ساعت شش صبح پدرش اومد تو اتاقش

اشکان ، اشکان ، این درو قفل کردی کلیدو کجا گذاشتی بابا ؟

- هوم ؟ چیه ؟

میگم درو قفل کردی کلیدو کجا گذاشتی بابا ؟

- چه میدونم ، خودتون بگردین پیدا کنین...

من گشتم ، پا شو خودت بگرد ببین کجا گذاشتی

- اَه ، حالا نوبت شما شد ؟!
اون از مامان ، اون از اون گربه هه که تا صبح نذاشت بخوابم
الانم نوبت شماست ؟! اگه گذاشتین آدم دو ساعت بخوابه...

چند دقیقه ای گذشت و اشکان پیش خودش فکر کرد
اگه اون کارتن خالی رو به جای انداختن رو ایوون
برده بود و گذاشته بود تو انباری گوشه ی حیاط...
نه گربه ای میومد اونجا لونه کنه ، نه خواب بهش زهر می شد
و نه صبح اونجوری جواب پدرش رو میداد...

پ.ن :

گاهی وقت ها ،
دلیل تمام عصبانیت ها و مشکلاتمون خودمون هستیم
که کاری رو که باید، در وقت خودش درست انجام نمیدیم
و بعد از همه شاکی هستیم الا از خودمون...

از انعکاس صدامون توی کوه نباید غافل بشیم
و خوبه یادمون باشه اگر تو کوه بگیم های
همون های ، های های به سمتمون بر خواهد گشت...

قصه ی ما به سر رسید
کلاغه هم اتفاقا به خونش رسید !
با یه گردو به منقارش و دو تا هم تو جیبش
که سر افکنده نباشه جلوی جوجه های تازه سر از تخم در آوردش...

شما خودت خوشت میاد به خونت نرسی که کلاغه نرسه ؟
آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و آنچه برای خودت نمیپسندی ، بر دیگران هم نپسند
کلام مولا علی (ع) و رسول مهربانی ها ( ص) و به نظر من
کوتاه ترین و جامع ترین تعریف اسلام ، تنها در یک جمله...

طرح پایانی پی نوشت رو
سابق بر این هم در اثری استفاده کرده بودم
و تکرارش رو خالی از لطف ندونستم...

شب و روز و روزگار بر همه ی دوستان خوش
حال دقایقتون خوب
در پناه خدایی که هست...

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 246 تاريخ : يکشنبه 27 دی 1394 ساعت: 5:57