بی تابی

ساخت وبلاگ

بی تابی بهار چه بهاری ست !.
وقتی آنی که باید باشد نیست.از غروب خزان هم دلگیرتر است .
دل است دیگر بی تاب نبودن هایی که میشود ،بد و خوب نمیشناسد .آبرو داری نمیکند .
زیر رو میکند هوای احساس را .خانه تکانی راه می اندازد.
هزاران بهار هم که بیاید و برود ،روفت و روب نمیشود صندوقچه ی خاطراتم بی حضورت.
دخمه گردی میکند ،روز و شب .
بهم می ریزد به بهانه ی نظم دادن ، افکارم را .
می کاود و می کاود . میریزد و می پاشد .
به امید نامی ، نشانی و یادی
خلاصه پر پر زدن هایی ست برای خودش .
عقل هم کم آورده ست از بی تابی های رفیق دیرینه اش .
گاهی با هم تبانی می کنند .
شاید مقصد از پا انداختن من است .
من که به زانو در آمده ام ، من که زمین خورده ی این دل دل کردن ها و بی عقلی ها شده ام .دیگر این همه به صلابه کشیدنم چیست ؟!.
(فقط تو را کم دارم برای رهایی از این دل و فکر بی مروت )
آخ اگر بیابد آنچه در آرزویش بود .
سرمه میکشد دلنوشته ات را به دیدگانش .
قاب میگیرد تصویرت را با رنگ سرخ نشسته بر لبانش.
گوشواره میکند نوایت را می آویزد به گوشش.
سمفونی عشقی برای خودش می نوازد ،که آوایش کر کند ، آلااسکالا را .

چه عاشقانه ها داریم ما با این دل و خاطرمان.
امروز هوس دیدن و شنیدن و خواندنت را کرده است .
خدا بخیر بگذراند .فردا چه به روزمان بیاورد .

(اگر باز گردی وعده ی سوری داده است به همه ، امید که مهمان دلخوشی باشیم روزی )

آلا اسکالا (ساختمان تئاتر اپرا و موسیقی در شهر میلان ایتالیا )

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 259 تاريخ : سه شنبه 31 فروردين 1395 ساعت: 13:06