سرزمین من – روزهای روشن

ساخت وبلاگ

خانه ی روشن ،‌ خداحافظ
سرزمین من ،‌ خداحافظ
روزای خوبت بگو کجا رفت
تو قصه ها رفت ، یا از این جا رفت
انگار که اینجا هیچی
زندیه نیست
گریه فراوون ،‌ وقت خنده نیست
گونه ها خیسه ،‌ دل ها پاییزه
بارون قحطی از ابر می ریزه
همه عزادارا سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
انگار که شبه ،‌ هر روز هفته
از هر خونه ای عزیزی رفته
همه با هم قهر ، همه از هم دور
روزا
مثل شب ،‌ شب ها سوت و کور
نه تو آسمون ، نه رو زمینیم
انگار که خوابیم ، کابوس می بینیم
از زمین دوریم ، از زمان جدا
حتی نمی آییم به یاد خدا
روزای روشن ، خداحافظ
سرزمین من ، خداحافظ
نوبت میگیریم ، گیج و بی هدف
واسه مردنم ، باید رفت تو صف
روزها و شب ها این جور می گذرن
هر جا که می خوان ما رو می برن
آخه تا به کی آروم بشینیم
حسرت بکشیم ، گریه ببینیم
ای زن تنها ، مرد آواره
وطن دل تو است ، شد صد پاره
پاشو ، کاری کن ، فکر چاره باش
فکر این دل پاره پاره باش

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 208 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1398 ساعت: 19:22