عروسک – مترسک

ساخت وبلاگ

می شد از بودن تو
عالمی ترانه ساخت
کهنآها رو تازه کرد
از تو یک بهانه ساخت
با تو می شد که صدام
همه جا رو پر کنه
تا قیامت اسم ما
همه جا رو پر کنه
اما خیلی دیر دونستم
تو فقط عروسکی
کور و کر بازیچه ی باد
مثل یک بادبادکی
دل سپردن به عروسک
منو گم کرد تو خودم
تو رو خیلی دیر شناختم
وقتی که تمو شدم
نه یک دست رفیق دستام
نه شریک غم بودی
واسه حس کردن دردام
خیلی خیلی کم بودی
توی شهر بی کسی هام
تو رو از دور می دیدم
با رسیدن به تو افسوس
به تباهی رسیدم
شهر بی عابر و خالی
شهر تنهایی من بود
لحظه ی شناختن تو
لحظه ی تموم شدن بود
مگه می شه از عروسک
شعر
عاشقونه ساخت
عاشق چیزی که نیست شد
روی دریا خونه ساخت

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 138 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1398 ساعت: 19:22