فصل عاشقی

ساخت وبلاگ

فصل عاشقی عشق و عاشق شدن مانند فصل های سال هست
وقتی عاشق میشی مثل بهار شاداب وسر وحال هستی
شکوفه میزنی و در اوج خوشبختی هستی
وقتی سراپا عاشق میشی و دوست داشتن را از درون تجربه میکنی
مانند تابستان گرما می بخشی
در آتش وجود خود می سوزی و گرما بخش معشوق خود می شوی
ولی وقتی که رابطه این عشق وعاشقی سست شد
غمگین میشی و حال زندگی کردن نداری
رخسارت زرد میشه
مانند برگ های پاییزی
ولی به روی خود نمیاری
نمی خوای کسی کشته شدن غرورت رو ببینه
در مقابل بادها مقاومت می کنی
حتی در مقابل طوفان امیدی به بهار دوباره داری
برای همین تمام تلاشت رو میکنی که برگ هات نریزه
ولی وقتی که جلو همه غرورت رو میشکنه وعشقت رو نادیده می گیره
وقتی دیگه نمی خواد بهار بشه
وقتی تو رو به دست باد ملایم ولی پر قدرت می سپاره
برگ های غرورت میریزه
وآروم وبی سروصدا خشکیده میشی
مثل درخت های زمستون
دیگه نایی برای دوباره زندگی کردن نداری
و مجبوری تمام حرفایی که از اطرافیانت می شنوی رو با شرمندگی و شکته شدن غرورت به جون بخری
و دم نزنی
مثل برف های زمستون که روی شاخه هات میریزه و تورو می پوشنه
دیگه قدرت و روی کنار کشیدنش رو نداری
به همین سادگی
عاشق میشی
شکسته میشی
و نابود...
نسترن فتحی اجیرلو

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 223 تاريخ : پنجشنبه 26 فروردين 1395 ساعت: 0:19