ای که امکان بهاری

ساخت وبلاگ

همزمان با صبح

چشم خورشیدی تو

/ جهت پنجره را می کاود

دشت روشن شده از روشنی رخسارت

/ ابر بیداری در غربت ما می بارد

بال اگر ذوق پریدن دارد

صبح اگر میل دمیدن دارد

باغ اگر سبزتر از سبز آمد

برکت آب زلالی است

/ که از چشم ترت می بارد

باغ بیدار است

باغبان با تپش قلب تو این مزرعه را

/ سرخ تر می کارد

بی گمان ماه کف دست تو را می بوسد

ور نه در سایه ی طولانی شب،

/ شب چه وحشتناک است!

ای که امکان بهار و آبی

بی اشارات دو چشم تو زمین می پوسد!

تو چنانی که بهار

/ از دم گرم تو بر می خیزد!

تهران، تجریش، 9/7/1362

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1398 ساعت: 19:22