بر قله های انتظار

ساخت وبلاگ

ای مقتدای آبهای آشوب

در روزگار جسارت مرداب

طوفان آخرینی

/ که بر گستره خاک خواهد گذشت

ای شوکت طلوع هزار آفتاب

تو شیونی

/ بلند تر از

/ فرود هزار کهکشان به زمین

و عصبانی که

/ اسب های خشمگین

/ پیش بینی کرده اند

من کدامم

/ که فهم عظمت کائنات نویسم

و بیقراری زمین را اندازه کنم

و جرأت من آنقدر نیست

/ که طوفان را به ادراک آورد

احساس می کنم

/ عمارتها بر شانه ی زمین

/ سنگینی می کنند

و بوی احتیاج

/ از درز کلبه ها بیرون زده است

و غربت راست کرداران

/ که دهان زخم به کتفشان می خندد

همیشه فکر می کنم

/ این آخرین شبی است که از کوچه می گذرد

باغها از پائیز برمی گردند

و درختان در انتظار بارش آخرین

/ سر خوش می ایستند

بر آخرین قله های انتظار ایستاده ایم

/و زمین را

/ که در باتلاق تقلب بازیگوشی می کند

/ تشر می زنیم

بی گمان

/ تا فتح قله ی دیگر

/ فرمان عشق آتش است

مرا با رکود مردابها کاری نیست

من به تقلای دست های کریم

/ نماز خواهم برد

و خاک مستعد را

/ با نهرهای روان

/ آشتی خواهم داد

و هرچه من نباشم

/ عمر آفتاب دراز

چراغ های سرخ

/مجال را از خفاش ربودند

و زمین را

به روزی بزرگ

/ بشارت دادند

و ما که آفتاب را

بر بلندای این خاک می بینیم

چگونه می توان به انکار عشق برخاست

و یاس ها را از عطر افشانی باز داشت

مگر می شود به چشمه فرمان توقف داد

و لال باد آن

/ که دهان به غیظ می گشاید

و باغ را

و چراغ را

/ با دم هرز خویش

/ مسموم می دارد

این سان که به تقدیس معصیت نشستی

و چشم از آفتاب بستی

بدان که جولان شیطان

/ به طلوع عشق نمی انجامد

انکار عشق

اقرار فصاحت آن دلی است

که چشم از روشنی بر می دارد

و رو به روی بهار حصار می کارد

باید دست ها را به قبضه ی شمشیر سپرد

/ و حنجره ی بدی را فشرد

آه ای پیشوای اقیانوس های شورش

شب نشینی دنیا به طول انجامید

/ طوفان را رها کن

/ و اسب آشوب را

/ افسار بگسل!

ارباستان، 15/1/1364

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1398 ساعت: 19:22