میرزا و جنگل

ساخت وبلاگ

جنگل از خواب زمستانی برخواسته است

با تاک های بزرگ « کرزال »

و شاخه های ریشه ای « کرچل »

و ما را با آسمانی سبز

/ به دوستی می خواند

آی میرزا

/ جنگل همواره، تو را به ذکر می خواند

جنگل سبزینه بکری است

/ که بی هیچ واسطه

/ در هر بهار تو را می زاید

چون نام تو

/ با رویش و شکفتن دائم

/ در ذات جنگل است

جنگل به نام تو می روید

جنگل به نام تو می رویاند

در فصل رستن و رستن

/ جنگل قیامت است

درختان به غرور بر می خیزند

/ سرود می خوانند:

«جنگل همزاد مرد مقدسی است

/ که دلداده آفتاب بود

/ و برای کشتن شب

/ شمشیر شب شکن برآورد»

آی میرزا

/ در جستجوی تو

/ از باریکه شمشادهای مقابل رفتم

/ و رد پای تو را جستم

/ دیدم که رد اسب تو پیداست

بی شک

/ سواری از اینجا گذشته است

دیدم که شاخه خمیده بیدی

رد تو را می بوسید

به برق سم راهوار تو

/ سوگند می خورم

/ جنگل از آن توست

آی میرزا

/ جنگل

/ وسعت پیوسته سبز سپیدارهاست

و سایه ها

/ یاد آور خستگی توست

/ که کسالت خنجر نارفیقان را

/ در سایه بلوط پیر تکاندی

زان پس بلوط ها

/ در هر بهار

/ به یاد تو خون گریه می کنند

سرو را دیدی

/ ایستادگی اقتضای وجود اوست

اما من

/ سروی را در جنگل می شناسم

که به احترام نام تو

/ با تواضع به خاک افتاد

من در ستایش تو و جنگل مرددم

جنگل به حد شرافت تو زیباست

و تو به اندازه زیبایی جنگل

/ مردی

تا منتهای جنگل

/ دنبال رد تو بودم

جنگل تمام شد

/ رد تو ناتمام

جنگل تمام شد

جنگل میان عبای تو گم شد

و رد پای تو تا دورتر ستاره فرارفت

هراتبر، تنکابن، 8/1/1361

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 24 دی 1398 ساعت: 19:22