موضوع : منه آشپزخانه

ساخت وبلاگ

موضوع : منه آشپزخانه با نام و یاده او
موضوع : منه آشپزخانه
از کودکی همیشه دوست داشتم روزی خلبان بشوم چه دوست داشتن مضحکی ست وقتی از ارتفاع ترس دارم .روزی که برای اولین بار رفتم پشت بام خونمون ارزو میکردم یک باره دیگه سالم پا رو زمین بذارم .مسخره ست میدونم مثل برخی وقتا چیزا و موقعیتهایی که روزی آرزوی براورده شدنش و داشتیم و تو اولین مسیر و گاهی تمام و کمال بهش می رسیم، ترس تمامان را فرا میگیرد.و ارزو میکنیم دوباره به پله اول برگردیم ومسیر دیگری رو انتخاب کنیم .
نمیدونم چرا اینها رو دارم مینویسم گاهی تو شناخت خودم خیلی خودم و عاجز میبینم .بعضی وقتا که به برگه های قدیم نویسم گذرم می افته، مات میمونم یعنی این من بودم اینارو نوشتم .این من بودم چه چیزهایی گاهی مسخره و ساده و گاهی دشواری مشکل بزرگ زندگیم بودن .گاهی هم از پوست کلفتی ام خندم میگیرد .چقد "منه " تو برگ برگ نوشته هم با من های هر برگ فرق داشت . امروزم با دیروزم ، حالم با گذشته ام، حتی ارزوهای امروز و دیروزم .تا بخوام بهشون برسم دیگه ارزویم نبودن . تو گرما و سرمای زندگی و مسیرش میگندیدن.
منه نویسنده منه شاعر منه خلاق
الان تموم شده بود شده بودم یک "آشپزخانه" یک " ملاقه" یک " جارو".
گوشهایم بجای شعرها و نغمه های عاشقانه غرغرها و بیهوده گویی های اطرافیان و میشنید وبجای قلم و کتاب ، ملاقه و جارو تمام اوغاتم را غارت کرده بود.
گاهی دلم برای یک فنجان چای تو خلوت رویاهام تنگ میشود .
او میگوید" همسرم" روزی این منه اشپزخانه تمام میشود و باز منه شاعر و نویسنده و خلاق زندگی میگیرد .
ولی او نمیداند تمام تنم بوی قورمه سبزی گرفته ،دستانم پر زخم ها و سوختگی های اشپزخانه است. ظرافتی نمانده . منه اشپزخانه طوری با جارو و ملاقه اخت گرفته و جوهر وجودش شده همانند شاعر و قلمش .
خدا کنه اون روز ترک عادت موجب مرضم نشود. آخ که چقد خسته ام ، خواب از سرو کولم بالا میرود . باورت میشود بزور خودم و بیدار نگه داشتم مثله شب زنده داری موقع امتحانات پایان ترم . ولی این بار بحث اجبار نیست محض ارضای دلخشوی هایم بیدارم .
بیدارم که بنویسم تا نوشتن یادم نرود . یادم نرود روزی منه شاعر منه نویسنده بر میگردم مینویسم فراموشم نشود اینهمه مشقت نکشیدم که آخرش آشپزخانه شوم.
بیدارم با تمام خستگی های روزمره ام تا کمی با خوده واقعی ام خلوت کنم یا به قول گفتنی ها به تفریحاتم برسم .
خودم و دیر به دیر جلوی آینه میبینم باز سبیل هام دراومدن ، ابروهام نامنظم شدن چقد حالت موهام تکراری و شکننده شده . رمقی نمونده باید بخوابم . منه آشپزخانه زورش زیاده از پا دراومدم
می خوابم امشبم ولی مطمینم صبحی من و با اسم " منه شاعر " بیدارم میکنن .

امضاء : منه اشپزخانه

برگی از زخم نوشته های خودم

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 176 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1395 ساعت: 8:23