بياد پدرم

ساخت وبلاگ

بياد پدرم يادش بخير در زمان شيرين بچگي روزهاي اخر اسفند چه حال و هواي قشنگي داشت.
زماني كه من و داداشم بچه بوديم و ذوق لباس هاي عيدمان را ميكرديم.
مخصوصا كفش هاي عيد كه، براق بودند، و بوي نويي ميدادند. روزي چند بار، تا به عيد مانده بود، مي پوشيديم و روي فرش با انها راه ميرفتيم.
مادر، سبز كردن سبزه ي عيد را در خانه خوش يمن ميدانست و بهمين خاطر هر سال سبزه ي عيد را، خودش سبز مي كرد.
وقتِ اب ريختنِ گندم به نام هر عضو خانواده و فاميل يك مشت گندم توي اب ميريخت و سلامتي ان فرد را، از خدا ميخواست. من و داداشم، هر روز شاهد ريشه زدن ، جوانه زدن و بلند شدن گندم ها بوديم.
درخت ها كم كم برگهايشان باز مي شد و بعضي هم ، پر از شكوفه هاي سفيد و صورتي مي شدند.
اكثر روزها، بادي بود و پدرم ميگفت: از قديم اسمِ بادِ بهار را (باد بِشْكاف) گذاشته اند.
به اين دليل كه، اين باد، كمك به باز شدن برگها و گل ها مي كند، و باد پاييزي برخلاف اين باد، طبيعت را به خواب ميبرد و همه گياهان را خشك ميكند.
پدرم يكي از جمعه هاي اخر سال، من و داداشم را به كوه ميبرد و در حالِ بالا رفتن از كوه، به ما كمك ميكرد تا *(گربه نوروزي) پيدا كنيم.
وقتي كه گربه نوروزي ها را، از لابلاي سبزه هاي نورس در ميان سنگ ها پيدا ميكرديم هيجان زده مي شديم، و من ان زمان بود كه تازه باور مي كردم، عيد در راه است.

دنياي بچگي با تمام زيبايي هايش تمام شد. من و داداشم بزرگ شديم و عيدها ديگر نه ذوق خريد كفش نو را داريم و نه دنبال گربه نوروزي به كوه مي رويم.
و از همه تلخ تر كه پدرم بهار گذشته، با باد بهاري ما را تنها گذاشت. اما چيزي كه هنوز نفهميدم اين بود كه چرا در بهار؟!
مگر نه اينكه، معناي باد بهاري يعني تجديد زندگي و حيات.
پس چرا بهار، پدر نازنينمان را از ما گرفت؟!

محبوبه شب

*[گربه نوروزي همان كرم هاي بهاري هستند كه روي بدنشان موهاي رنگين و زيبا دارند.]

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 185 تاريخ : چهارشنبه 4 فروردين 1395 ساعت: 18:03