محبوبه ی خیال

ساخت وبلاگ
<strong>محبوبه</strong> ی <strong>خیال</strong> لب های شب؛
زمخت تر از آن بود که با سوزن زبان تو دوخته شود. تا چشم کار می کرد ستاره بود که با تیزی الماس فریادهای من بریده می شد و یکان یکان چون قطره های بزرگ بر دریای دلت می نشست تا حباب های پلک هایت بترکد.
طلسم سیاهی که با توبه های من شکسته می شد، گذر "روح دربرزخم" بود تا بلاخیز عمر کوتاهت نشود.

من، کودکی برهنه پای، به دنبال سرخی تمشک های باغ خیالت بودم که جوان پُر شدم از نقوش سبز و زرد محبوبانه ات .

هراسم،
از گریه های پیری است که در انتظار تو در مهمان سراهای شعر ریخته ام.

محبوبه ی پریشان من،
واژه هایی خواهم ساخت از اشک و خامه ای از مژگان تازه ی قاصدک های سپید تا نام تو را نه فقط بر روی برگ های محبوبه ی شب، بلکه بر ریگ های داغ بیابان بنگارند.
این شب های پا به سن گذاشته، دلگیرترم می کند.مخمل موهایت را بر گونه ام بیفشان تا بی خجالت، اشک هایم را پنهان کنند.

محبوب غمگین من،
-اگر ایوان خانه ات، بلندتر بود و پاهای من در سطح خیابان خواب رفت، چه کنم؟
- اگر از پیکرت جامه برگیری تا سراپای آیینه حیرت شود، با این بی آبرویی چه کنم؟

بیا،
عطر عشق را دوباره در حافظه ی کیف زنان و دخترکان عاشق بجوییم ، شاید ناله های شعر من رساتر شود.

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 257 تاريخ : دوشنبه 30 ارديبهشت 1398 ساعت: 3:02