پَند زماته

ساخت وبلاگ
پند گیرید از زمانه
که میبرد ، به بهانه

هست هست، هستی ات را
آنچه عشق و مستی ات را
رنگ رنگ ، بوم عشقت
هم تن و زیبایت را
بازکن - گوش دلت را
نغمه های خالقت را
......................................
نیست جهان - بهر چریدن
لحضه ای هم آرمیدن

باید از دنیا گذر کرد
با خودت در خود سفر کرد

گرکه روزی شاد داری
یا که سخت و حاد داری

من همان جا - در تو هستم
منتظر از بهر دستم

کم گذاری خود گذاری
من ندارم هیچ مزاری
گریه را بحر خودت کن
با زبانی که تو داری

کن تو خدمت تا توانی
داده انفاق تا بدانی ؟
ملک و مالت ماندنی نیست
آنچه هست ؛ هرچه که دادی

کن طمع در کوهی از سنگ
با همه دائم مکن جنگ
هرچه را خواهی مزن چنگ
چون که دنیایت شود تنگ

صبر کن بر کار داور
هر دمَش ، اورا تو یاور
پس سپار خود بر خداوند
تا که دنیایت شود- سر

سختی و تلخی چشیدن
هر زمان از دل بریدن

کیست نداند ! چیست مردن
کسیت نداند دل شکستن!
کسیت نداند داغ مادر
کیست نداند مرگ همسر
یا که بابا ئی چو حیدر( اینو در بزرگواری پدران عزیز گفتم)

خدا گوید
هرچه دادم ، خود گرفتم
دل بدادن را شکستم
خو مگیر با این زمانه
میشوی در آب روانه

کلبه ات ، بر من بنا کن
هرچه هست - با من صفا کن

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 254 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:53