در واپسین آفاقِ خاموشی
و در پریشان پگاهی پاییزی
میان پهندشتِ آرزوهایِ برآمده از
امیدهایِ توسریْ
فریبم می دهی
فرشتگان بیمار را
زیر سنگ های تراشیده
زنده به گور کنم.
این خاک
نه مرطوب است، نه ل
گلوی پنجره ای - باز – در اتاق من
پر از تموج چین دار پرده ای آبی ست
دهان آینه دلتنگ سیب سرخی
کجاست این خلقت نفیس افسانه ای من
در تب کدامین حضور
پای بفشارم
چکه های مرگ را
در مستی و دیوانگی و
.
تفتیش داده ها
خط به خط واژه بـواژه، سخنم خونین است
کامِ من خون و دلم خون، کفَنم خونین است
جهانم تا شود زیبا گره از ابروان وا کن
میان بازوانت این تن یخ کرده را جا کن
بجز چشمان تو دیگر
ماهی ها
همه گریان
در دور و بر شان
جزغاله میشد آرزوها
جلوی چشمان شان
و
حرص و جوش
که ک
خواستم تا که بمانی بَرِجانم که نشد
بشوی مونسُ یارِ دو جهانم که نشد
و فریبم دهد آن نرگسِ چشمت به
بگذارکه بر تاب ِ دلت قصه یِ تقریر بخواند
نا گفته ترین قصه یِ عُشاق؛ به تکثیربخواند
بگذارهمانجا ک
کودکی که مرگ گریه می کرد
پرنده ای که پرواز را خواب می دید
دستان پدری که مرده به دنیا آمده بود
و چ
راوی!، بگو
آن بوی
از عودسوز دل کس
نبود
ننگ است
...سراسر...
سواره
یا
پیاده را،
خون ا
دوش رفتم به برش گفت تویی یا که منم؟
گفتمش جمله تویی،ورنه که خاک ولجَنم ..
عندلیبان به هر نغمه زِ
چشم های آتشرنگ
می درید شبی، نگاه عمیق شعله ای پُر از تشییع باد
اشک ها ریخت
بر تراشه های دست ه
برایت جام آوردم که مستی پیشه گردانی
ز این زورق مگردان سر که باید ریشه گردانی
به عزمی جزم بمان گویی
.
رادیکال - حِرمان
ــــــــــــــــــــــ
نه از وارونه انگاری
نه از تجویز پنداری!
نصیبی نیس
من چگونه بی تو خودداری کنم
با کدامین یار ..همیاری کنم
چشمه چشمم ز چشمه خشک شد
عالم هستی برایم مش
به گدا پولی دادم
گفتم دعا کن
گفت خورشید از بخشش خود
چیزی طلب نمی کند
Spared a pau
آنیما
آنیما
صدا منعکس می شد
از عهد باستان
تا بوستان همسایه...
گل های بسیار دیدم
که چیده می ش
(( مـن پرتقـالـی ام ... ))
تـو ، اهل سـیب و انـاری ،
من ، پرتقالی ام
پس فرق می کند
هر روز
روزنامه ای را
کاغذباد می کنم
برای دخترم
چه خوب پَر می کِشند
واژگانِ بی وزنِ این ر
ساحل قشنگ،آبی دریا..قشنگ تر
امواج گیسوان تو اما...قشنگ تر
یاقوتِ سرخ فامِ لبت محشری دگر
بی شک
دقیقا
روز نودم
اسبم، اصلم را پشت پا می زند
و ثبت میشوم
بر جریده ی تقویم
پیشانی ام بلن
آیا صدای ِ من به شما می رسد هنوز؟!
بعد از تمام ِ خسته شدن ها و خودسری
من هستم آنکه چشم به دیدار ِ
دکترمارتین لوتر کینگ (15 ژانویه 1929- 4 آوریل 1968) کینگ رهبرجنبش حقوق مدنی امریکا بود که فرزند ی
پله پله
تندِ تند
از نردبان آرزو
بالا می روم
تا نزدیکیِ سقفِ زمین!
تَرکِ نردبان
شکست . .
اگر از عشق نگویم
چه بگویم ؟!
وانگهی با سحری خوش
که در آن اوج مهیّاست
و چو رنگِ فقرات است به آتش
گر که معبودِ تـو شد کبر و منی
بشکنی گـر نشکنی نفسِ دنی
گاهی مرگ بهترین نجات دهنده از فاصله ها
ازامروز و فردایم چه باک
آسمانم آبی
رویای سرم مرغ
***********
دریادلان دریا نشین
******************
افسوس در این بحر کسی را به کسی نیست
با این ه
با _گرگها_رقصیدن
با گرگها رقصیدن
کار من نیست!
عریانی این خاک از تکاپوی رستن
سوگنامه های آ
...محصول...
امسال
محصول
خوب بود...
خوشه ایی
از موهایش
نصیبم شد...
علی چناری
...شلاق...
از میان جنگل خشکیده ی مشکوک دهر
می گذشت گرگی به مکر
آن طرف شیری به کبر
آن طرف تر روبهی در حال فکر
.
آهم.....
از کمرکشِ سکوتِ یک فریاد......
پرت از سراشیبی
.
.
آهم.....
تند بادِ یک هیهات......
سوزن نفس در دستم، می دوزم
سینه ی شکافته از اندوهم
تا روز را در خرابه ی بودن
به کوچه های شب برس
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 269