باز منم بیابان سوزان .باز منم تنهایی های بی کران .به هرکجا بروم سراب است. خیالم انتهای این راه اب است. دیگر پاهایم توان راه رفتن ندارد .این بیابان بد روحم می آزارد .ای هم نفس به فریادم برس نمانده برایم جانی. ای آب تو در بیابان به مثال هفت خانی .کاش درونم بودی .ای عطش چقدر تو بی وجودی.تو از اول صاحب این دل بودی
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 247