.
.
.
.
.
.
.
.
کسالت روزهایم پناهندهٔ شهریست ، پُر از "قو"های علامت سؤال ...
که پشت ِ زمستان هایش بهار گمنام است ، زمزمه ها یخ بسته ! ...
فردا_ برای حوصله ها ، میوه ای نچیده است بالاتر از تردید دست های زمان ... که هیچ جاذبه ای را پاسخ نمیدهد ! ...
زیر ِ این همه تیغ ، پناه آورده ام به آینه ای که غبارش چشمی را تَر نمیکند ، انعکاسش دلی را روشن ... !
آری
نه خوبم ...
نه بد ...
که کاش بودم !
به آن اندزه خوب ... که خورشید به شوقم طلوع میکرد ! ...
یا بد __ آنقدر که شب با دیدنم ماهش را پنهان ...
!
ای دستانی که نه از نمک طعم گرفته اید نه از عسل ... قنوتی دوباره کنید ، شاید ورق روزگار برگردد ...
از اینهمه تکرار بی دلیل خسته شدم ...
من همانی ام که عادت را مرگ میدانستم !
________________
# مهتاب محمدی راد
- - , .
شعر نو...برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 197