گاف ها

ساخت وبلاگ

گاف ها سلام

گستره ی رنج در بشر همواره با چالش برای بدست آوردن زیبایی این معنا را به ذهن متبادر میکند که:

چون او رنج می کشد از بودنش زیبایی هایی را که می خواهد دست پا می زند تا در پیرامون خودش خلق ش کند.

و توفیق یافته گان بر این زیبایی را هنرمند و خروجی ِ ایشان صرف نظر از نوعش هنر نامیده شده.

و دیگران از هنرِ ایشان ایده گرفته و دست به خلق انواع دوم و سوم و بی نهایت فرایندهایی در پیرامون زده که می توان دید زد

این هنر یکی از ویژه گی های ذهن انسان است که می تواند هرچه بخواهد را خلق کند

پس هنر نوعی ابزار ذهن است برای آنچه می خواهد

و هنر برای هنر بدین معناست تا او بصورت حرفه ای این خلاقیت را تمرین کند تا ذبده گردد

پس بدین استدلال هنر برای هنر تمرین برای ذبدگی در خلاقیت است
و انگار فی نفسه ارزش دیگری ندارد مگر نوعی سرگرمی فرض شود که
خارج از مقوله ی منطقیست
و زیبایی نیز نوعا می تواند بغیر از کاهش و دفع رنج صورت جذب و جذابیت غیر را در خود دارا باشد
که در این صورت هم گزارشی از فقدانی در درون می دهد که با توصل به این زیبایی فقدان مذکور را رفع کند

تا اینجا یاد آوری بدیهیات بود و خاستگاهی تا ببینیم انسان امروز چگونه به هنر و زیبایی می اندیشد در تمامی دید گاه ها و عقاید متضاد و مخالف

از انجا که انسان همیشه به سود اندشیده و برای رهایی از خطرات دست به چالش زده

این قابلیت ذهن را بکار گرفته در طول پیدایش تا به حال
که موجب در هم آمیختگی و بی نظمی شدید بر علیه طبیعت شده به علت وجود بینش ها و عقاید مختلف

ساخت سلاح های پیشرفته و نظام بهره کشی مدرن از طریق ارتباطات و تمرکز سیاست بر این سود گروهی مقتدر است و غیره........

حالا ما بدرستی خواهیم دید که گروه هایی به تکنیک مسلح چگونه قادرند از این قابلیت هنری ذهن سود شخصی خویش را جذب کنند
اما چگونه؟

همانطور که عرض شد خاستگاه ذهن بطور اتومات حول محور جذب سود و دفع خطر می گردد

حالا کافیست گروهی بدین موضوع از نظر روانشناسی و علوم درونی ِ انسان بطور واقعی دست یابند
بسادگی می توان دید که چطور هنر مندانه با خیمه شب بازی با افراد خواهند توانست از طریق رسانه و ارتباطات به سود مذکور دست یابند

البته این شیوه سالیان سال است که عمومیت یافته و حکام بدین موضوع وقوف کامل دارند

اما در جهان پست مدرن این نوع سود بری که از آن به نئو لیبرالیسم یاد میشود

بهره کشی از انسان از سرمایه ی جهل انسان اسفاده میشود و حتما این انسان باید بدون انسجام جهانی باشد و مثل خر عصاری به دنبال سودی بدود که فرهنگ سرمایه داری مذکور برایش تعریف بنیادین میکند

و بطور ژنتیک از نسلی به نسلی افسرده گی و عدم مسئولیت پذیری و بی شخصیتی مزمن شکل خواهد گرفت

پس تا اینجا می توانیم در جهان پست مدرن از تعریف نئولیبرالیسم حاکم
خوب را معادل با سود ببینیم
و همچنین زیبایی را معادل با نگرشی کانالیزه شده معادل با اغشاء در نگرش برای رهایی از رنج نه بصورت جهانی
بلکه فردی و کاملا غیر حقیقی که سود دیگران را در خود دارا نیست
و درست عکس ِ نیاز درونی باز خورد های هراس انگیز را در شخص رو به فزونی خواهدبرد
حالا با توجه به بدیهیات اولیه مبنی بر خلق زیبایی برای رهایی از رنج و زشتی
می خواهیم ببینیم آیا معبری برای عبور از

این هنر معکوس وجود دارد یا خیر؟
و اینکه چطور می توانیم رادیکال های فراموش شده ی موجود در بشر کلی را دوباره احیا کرده و سپری برای دفاع و در هم شکستن این دیوار در برابر نئو لیبرالیزم هنرمند و سود جو بدست بیاوریم؟

به نظرم قطعا این معبر وجود دارد در نهاد انسان منتها باید به روز رسانی شود
و ذباله های باور مخرب را برای همیشه بدور ریخت و همواره
در بروز رسانی ُ این راه کوشید
چرا که ذهن سود جوی بشری که امروزه بدین گونه دست به شده بی کار نمی ماند و منتظر دالی موشه ی افکار و آزمون و خطای افراد زیر سیطره اش نخواهد ماند

بدین طریق چون خواستگاه این زندان سود اندیشی بوده پس اگر بتوانیم نوع سود را درست محاسبه کنیم و باور کنیم که تا آخرین روز زندگی بشر زیانی عاید کسی نشود
سود کلی را جسته ایم
اما قبل از هر چیز باید بگویم شاید این دانستگی و سود بینی حقیقی نغع مارا در بر نداشته باشد بصورت باورهای مسموم و بصورت تدریج و توالی در افکار و نسل ها شکل خواهد گرفت
و رسیدن بدین باور ونگرش حتما تاوانی را در پی خواهد داشت
که این تاوان دادن برای رسیدن به احقاق و عینیت
نیاز به هنر خلق کردن می باشد

باید بگویم مرتبه ای که انسان در آن است یک ضرورت عینی است که ایجاد شده با تمام محتوایش
و قصد ما از گزارش این رویکرد در هنر فقط یک گفت انارشی نیست بلکه روشنگری برای چه باید کرد است در هنر و متمرکز تر در ذهن و زیست انسان

پس برای روشن شدن بیشتر باید کمی به انفعال انسانی و عمل کرد نئولیبرالیسزم و خروجی های هنری که ناخود آگاه ابزاری برای سرمایه داری نوین شده اند

اعتراض در قالب شعر ترانه موسیقی نوشته ها و فیلم ها نقاشی ها و حتی هنرهای تجسمی و غیره بیداد می کند و قصد هنرمند از این رویکرد روشنگری و چیستی و هذر بخشی به ذهن خویش و افراد است و به نوع خود مثبت است و حرکتی رادیکال و شکننده ی باورهای مسموم کار برد دارد

اما از سویی این دقیقا خواست ِ بلا منازع سرمایه داری نوین است زیرا بر عکس عمل کرد صاحبان قدرت در گذشته
که با سانسور گاف های موجود در خود را سانسور می کردند امروزه دنیایی از اطلاعات برای باز بینی گااف ها ایجاد کرده اند تا همواره بتوانند انفعال و افسردگی و گسیختگی را در افراد برای نگرشی حقیقی و جهانشومول را از وی دریغ کنند و انغعال در عقل را با گافها در گیر کنند و یأس را گسترش دهند

دقیقا وقتی ذهن به گافهای و خروجی های غیر انسانی ایده ها پی برد حتما به این نتیجه خواهد رسید که هر ایده ی بعدی هم همین سرنوشت دچار خواهد بود و جز انفعال راهی پیش پای اندیشه نخواهد گذاشت

و بدین طریق و روش به آسانی از روشنگری هنر بدین منظور سود سرشاری با هدایت افراد به رنج و نا امیدی خواهند برد
و مصارف و خوراکهای روانی و اجتماعی را با دوزی قابل کنترل به خورد افراد برای سود بری خواهند داد و هدایت خواهند کرد

یعنی ریختن اطلاعات بر سر افراد منتها دقیق و سود آور برای گروه ِ صاحب قدرت که هنرمند با رویکرد آنارشی و گزارش بر زشتی ها ابزاری در دست ایشان خواهند یود
درست مثل شخصیت منفی ای در یک فیلم که بازیگر به خوبی این نقش منفی را بازی میکند
او هنرمندانه بازی میکند اما ذات نقش گزارش زشتیست

موضوع بعدی این است که آیا سود خواهی در انسان و جستجوی لذت برای رفع و دفع زشتی و خطر باید به چه سمتی برود؟ و آیا موضوع اصلا در سمتی جدید است ؟
و اینکه بزرگترین تخریب را در روان انسان کلی دقیقا کجا باید جست در انبوه و انواع اطلاعات گاف برای انسان منفعل؟

به نظرم وقتی عقل عاجز شد و انبوه اخبار را در یافت کرد احساس سرخورده و تنبل خواهد شد
و وقتی تنبلی و راحت طلی نهادینه شد در وی دچار پریشی و پناه جویی و عمل کردی مزمن و مسئولیت ناپذیر خواهد شد و طبعا اشتباهات خویش و گافهای خویش را در محیط نادیده خواهد گرفت و مسئولیت باز تاب اعمال خود را نخواهد پذیرفت و همواره بدنبال سودیست تا خود را بطور معجزه آسا از این چرخه ی رنج برهاند
سودی که فردیست و حقیقت جمعی و جهان شمول ندارد

برای درک بیشتر به مثال ساده روی می آوریم:
فرض کن پول و تبعاتش اصل سود باشد در باور تو
بعد هیچ پولی نداری
و من پول دارم و تو با روشی بتوانی این پول را از آن خود کنی و به سود برسی صرف نظر از این که چه بلایی به سر من می آید
خب!
حتما من هم ببعی نخواهم بود چرا که ناخود آگاه در این باور که سود پول است زندگی می کنم پس جنگی خاموش و پر از کینه در من و تو شکل خواهد گرفت و نه من از پول بهره ای خواهم برد به علت جنگ با تو و تو هم همواره سعی میکنی روشی خلق کنی که با کم ترین هزینه به پول برسی
پس من و تو همواره از هم جدا هستیم و در مقابل هم بدون هیچ سود عینی ای و در تنهایی رنج میکشیم

حالا این فرضیه را در یک جهان انسانی ضرب کن
بخوبی می توانی ببینی که علت گسستگی و تنهایی بین افراد از کجا شکل می گیرد
ایراد از پول است که سود فرض شده؟
خیر!
ایراد در رسیدن به سود است از نزدیک ترین راه چرا که تمام ایده ها گاف داده اند در خروجی
پس با این مثال می توانیم به این نتیچه برسیم که سود فرد حتما در سود جمع خواهد بود و اگر بتوانیم این جمع را هرچه کلی تر و حتی فرا زمانی و مکانی فرض کنیم و عمل کنیم سود کلی تر خواهد بود

اما این ایده عملی خواهد بود؟
دچار سرنوشت همان ایده های قبلی نخواهدشد در خروجی؟
آیا همان ایده ها قصدشان همین نبوده که سود جمعی را در نظر بگیرند و در کجای کار لغزش داشته اند که علی رغم ایده ی خود دچار سود گروهی و فردی شدند و انسان را چند باره دچار چالش کردند؟
آیا می توان در جهانی که سودش فردی است در افراد یک نفر بیایید و به سود جمعی فکر کند و عمل کند و گاف ندهد؟
بدرستی وقتی جهان انسانی دارد از مسیر سود فردی تکاپو و کنکاش می کند چگونه می تواند فرد در کف عمل مقابل تمامیت این جهان بایستد؟
آیا ایراد از ایده هاست یا اینکه ناشناخته ها در عمل کرد فردی؟
بله میشود!
اما چگونه؟
با هنر مندی و خلق محیطی کوچک که اول در ذهن شکل میگیرد و بعد در عمل فرد بصورت باور شکل خواهد گرفت و محیط پیرامونش را شکل خواهد داد

اما برای این کا باید اول آسیب شناسی در ذهن را داشته باشیم و بعد از سلامت در باور و روان که پوست کن است و ممارست می طلبد و بعد با هنر مندی می توان اولین پله های تدرج و توالی را در سود جمعی پیمود تا به سو خود رسید

انسان همواره در بودنش به سود به شکل حقش می نگرد پس باید برای رسیدن به حقوقش وظیفه ای بعهده گیرد
و در تمام شئونات این دایره ی حق و وظایف صادق است
اگر حقی را بپردازی خواهی توانست به حقوق خودت برسی

اولا تا اینجا می توان با در نظر گرفتن حق یک جمع و وظایفش نسبت به هم
کلا روش سود جویی فردی منتفیست و راه در گمراهی دارد
و بخوبی می توان دید ایراد از انسان عامل بوده در ایده ها که از نزدیک ترین راه خواسته به سود جمع برسد پس دست مبارکش را کرده و از سود جمع برداشته برای هزینه
و دچار گاف شده یعنی بطور عینی حقوق جمع را ضایع کرده درست وقتی به قدرت رسیده

پس ایراد تا اینجا در عدم مهارت فرد برای روش به سود و حقوق جمع بوده و نوک پیکان عملش را باید بدین سمت پرتاب میکرده

پس هرچه مهارت در دید سود جمع داشته باشیم حتی با داشتن قانون جنگل هم می توان رشد را حاصل کرد
و نقطه ی قوت تمام ایده ها تحویل دادن حقوق جمع است و ما بقی را نادیده باید گرفت تا اعتبار بعدی که لزوم یا اشتباهش حس و در حیطهمنطق جمع بگنجد

مهارت و ذبدگی در دیدن حقوق و پرداخت حقوق جمع برای رسیدن به حقوق خود در نظام و ظایف

خیلی ساده است این:
چیزی که برای خودت نمیپسندی برای دیگران مپسند
اگر می خواهی دیده شوی دیگران را بصورت کلی ببین
اگر می خواهی به حقوقت برسی دیگران را به حقوقشان برسان
اگر می خواهی دوست داشته شوی دیگران را دوست بدار
اگر می خواهی زندگی قانون مند و زیبا و هدف مندی داشته باشی
به قوانین احترام بگذار و اهدافت را در راستای سود و اهاداف کلی انسان قرار بده

اینها به تنهایی هنر است در ذهن
و عامل بدانها هنر مند و خروجی اش زیبا و همه پسند خواهد شد
حتی در حیطه ی عملکرد فردی و کوچک
و حتما با خروجی موفق دیگرانی که مستعد هستند ایده های برتر را بدان خواهند افزود

و نزدیک ترین راه شانتاژ و باج سیبیل و شیتیل و زیرمیزی و رو میزی و رد کردن چراغ قرمز ها نیست
که اینها خود به تنهایی مسیر زیست انسان و دایره ی حقوق را ضایع خواهد داشت

هنر را در زندگی فردی خود چگونه به کار بگیریم تا زیبایی خلق شود؟

سطح سواد بنده سوم ابتداییست و این مقاله یک طرح اندیشه ای بود که در ذهنم می گذشت و این فکر را با شما اندیشمندان و اعضا در میان نهادم و صرف یک اندیشه است و از مستندات اقتباس شده معذورم
امید آنکه شما هم با ابزار علم و اندیشه ی خود بر این افکار بتابید تا در بخش بعدی بتوانم زیبا تر مابقی را بنگارم
دوستتان دارم با تمام وجود
تا بل دوست داشته شوم با نگاه و دل و روح مهربان شما

و تو که در دنیای هنرت با دیدن خاموشی چراغ دلم هنوز امیدواری
و چشم به چشمم دوخته ای برای روشنی!
دوستت میدارم
عزیز دلم

خالو خوسیله

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 279 تاريخ : پنجشنبه 29 بهمن 1394 ساعت: 3:37