نردبان آورد،
گفتم نه! به چاه افتاده را،
شوقِ بیرون آمدن با دستهای بسته نیست!
اوج؟ اوجِ بیکسی ست!
روز و شب؟ اینجا یکی ست!
جایگاهی خوب؟ نقطه!
باز پرگارم نکن!
وقتِ خفتن های طولانیست بیدارم نکن!
خوشترم تنها، بُرو !!!
رستم!
از رخش فرود آی
و قصدِ تهمینه نکن
که قلابی خواهی شد که جز سهراب،
کَس را یارای دهان انداختنش نخواهی یافت
و
قهقهه ی پیروزی ات را
افسوسِ مرگِ سهراب
امان نخواهد داد!
که
دیدنِ
تلخی مرگش،
میچربد به
شنیدنِ
شرینیِ تولدش...
"شنیدن کی بود مانند دیدن" زکی!!!
برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 100