برگ ١٣

ساخت وبلاگ

برگ ١٣ نقطه آغازِ جنگ مرز ميان شب و روز ، ميدانِ نبرد كاغذسپيد، ساعت بر دستِ چپ ، لشكر كلمات در ذهنِ من، جوهر و قلم در حال بستن منجنيق سياه رنگ ، سكوتي روانخراش همه ميدان را فراگرفته بود و دوباره اختلاف حاصل جمع يك جنگ بود، دستور حمله باز از بالاي گودال لشگر واژگان بدين شرح اعلام شد، خدا براي آغاز كافيست؟ گلوله اول از منجنيق جوهري بر نقطه اي بزرگ ، جيغ بلندِ سكوت و همهمه خاطراتِ لعنتي ، پيروزِ ميدانِ زندگي. لشگريان من مارگون شروع به تسخير ميدانِ كاغذي كردند و با تمام سحرو جادوهاي قلعه احساسات خوشحال حركت ميكردند و با قدرت جلو ميرفتند ناگهان خود را درگير باتلاقي سپيد ديدند كه راهي براي خروج نداشت و تا ساليان سال و مرگ فرزندِ ١٣ از خاندانِ دفتر خاطرات ردپاشان بجا ماند، وقتي حق چيزيست كه به نفع طرفين باشد و تمام جنگ ها سه طرف مبارزه داشته باشد نتيجه همان برگه ١٣ ميشود.چطور؟ قلم پيروز بود چون سياه كرده بود ونه ذهنِ من بي او قدرت داشت و نه كاغذ در حد او قدرت داشت، كاغذ نيز پيروز بود چون با سياست سكوت فقط ايستاد چرا كه سپيدي بي نقش و نگار مانند تن جنگجويي سالم است و در عين حال هميشه ميدان بيشتر از لشگريان زنده مي ماند، و ذهن من پيروز بود چون از هيچ برگ ١٣ خاطرات راآفريد، و در انتها خواب را قبل از بيداري به غنيمت ميانِ خودمان تقسيم كرديم، به همين سادگي تو خود خدايي اما فقط در ميدان كاغذي...

- - , .

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 248 تاريخ : شنبه 24 بهمن 1394 ساعت: 9:45