شعر نو

متن مرتبط با «سالگرد فوت پدرم» در سایت شعر نو نوشته شده است

بن عطیه مرد سال فوتبال مراکش شد

  • مدافع مراکشی یوونتوس به عنوان مرد سال فوتبال کشورش در سال 2017 انتخاب شد. به گزارش ایسنا به نقل از استار، مهدی بن عطیه، مدافع باتجربه یوونتوس و تیم ملی مراکش به عنوان بهترین بازیکن کشورش در سال 2017 انتخاب شد. او بالاتر از حکیم زیخ مهاجم آژاکس قرار گرفت و این عنوان را به خود اختصاص داد. مراکش اولین حریف ملی‌پوشان ایران در جام جهانی روسیه خواهد بود. , ...ادامه مطلب

  • سالگرد

  • چند سالیست کنار همان صندلیگلهای سرخ می بینم!دستهای لرزان پیرمردی راکه به یاد تنها عشق زندگیشهر هفته سالگرد آشنایی می گیردو باز تمامش تازگی دارد هفته ی بعد!هی فلانی!عشق تکرار بوسه های رنگا رنگ نیست!گاهی تنها تصور یک آغوشتو را می برد به جایی که !هر هفته سالگردی پیش رویت داشته باشی!مرتضی دوره گرد(هیوا) Let's block ads! بخوانید,سالگرد ازدواج,سالگرد فوت مادر,سالگرد فوت پدر,سالگرد تولد,سالگرد عقدمون مبارک,سالگرد دوستی,سالگرد فوت مادرم,سالگرد فوت پدرم,سالگرد ۱۸ تیر,سالگرد برجام ...ادامه مطلب

  • یادپدرم

  • گل های قرمز راکه می بینم ،حالم دگرگون می شود، زیرا زیباترین خاطرات کودکی ام ایستادن درکنار تک درخت گل محمدی بودکه درباغچه پدر عطرافشانی می کرد،بوی گل هررهگذری را درایل راه کنارباغ شامه نوازی می کرد،اما اینک نه ازباغچه خبری است نه ازگل و نه از باغبان گل وشان ان که سالهاست درهجر جانسوزش می سوزیم. هرگز فراموش نمی کنم که در حلول بهار جیب پدرم بهاری تر از بهار همواره بوی عطر گل می داد،ازمسیر باغ تا خانه هدیه زنده یاد پدر برای هر رهگذری گل محمدی بود و اینک نه تنها خاطره کودکی ما بلکه همه دوستان و آشنایان از مشعوف شدن بوی گل محمدی به عنوان خاطره ای ماندگار ازدست پدر به نیکی یادمی کنند. صلواه محمدی تقدیم روح تمامی پدران اسمانی باد.(عدالت نسب) Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یادپدرم

  • گل های قرمز راکه می بینم ،حالم دگرگون می شود، زیرا زیباترین خاطرات کودکی ام ایستادن درکنار تک درخت گل محمدی بودکه درباغچه پدر عطرافشانی می کرد،بوی گل هررهگذری را درایل راه کنارباغ شامه نوازی می کرد،اما اینک نه ازباغچه خبری است نه ازگل و نه از باغبان گل وشان ان که سالهاست درهجر جانسوزش می سوزیم. هرگز فراموش نمی کنم که در حلول بهار جیب پدرم بهاری تر از بهار همواره بوی عطر گل می داد،ازمسیر باغ تا خانه هدیه زنده یاد پدر برای هر رهگذری گل محمدی بود و اینک نه تنها خاطره کودکی ما بلکه همه دوستان و آشنایان از مشعوف شدن بوی گل محمدی به عنوان خاطره ای ماندگار ازدست پدر به نیکی یادمی کنند. صلواه محمدی تقدیم روح تمامی پدران اسمانی باد.(عدالت نسب) Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بياد پدرم

  • يادش بخير در زمان شيرين بچگي روزهاي اخر اسفند چه حال و هواي قشنگي داشت.زماني كه من و داداشم بچه بوديم و ذوق لباس هاي عيدمان را ميكرديم.مخصوصا كفش هاي عيد كه، براق بودند، و بوي نويي ميدادند. روزي چند بار، تا به عيد مانده بود، مي پوشيديم و روي فرش با انها راه ميرفتيم.مادر، سبز كردن سبزه ي عيد را در خانه خوش يمن ميدانست و بهمين خاطر هر سال سبزه ي عيد را، خودش سبز مي كرد.وقتِ اب ريختنِ گندم به نام هر عضو خانواده و فاميل يك مشت گندم توي اب ميريخت و سلامتي ان فرد را، از خدا ميخواست. من و داداشم، هر روز شاهد ريشه زدن ، جوانه زدن و بلند شدن گندم ها بوديم.درخت ها كم كم برگهايشان باز مي شد و بعضي هم ، پر از شكوفه هاي سفيد و صورتي مي شدند.اكثر روزها، بادي بود و پدرم ميگفت: از قديم اسمِ بادِ بهار را (باد بِشْكاف) گذاشته اند.به اين دليل كه، اين باد، كمك به باز شدن برگها و گل ها مي كند، و باد پاييزي برخلاف اين باد، طبيعت را به خواب ميبرد و همه گياهان را خشك ميكند.پدرم يكي از جمعه هاي اخر سال، من و داداشم را به كوه ميبرد و در حالِ بالا رفتن از كوه، به ما كمك ميكرد تا *(گربه نوروزي) پيدا كنيم.وقتي كه گربه نوروزي ها را، از لابلاي سبزه هاي نورس در ميان سنگ ها پيدا ميكرديم هيجان زده مي شديم، و من ان زمان بود كه تازه باور مي كردم، عيد در راه است.دنياي بچگي با تمام زيبايي هايش تمام شد. من و داداشم بزرگ شديم و عيدها ديگر نه ذوق خريد كفش نو را داريم و نه دنبال گربه نوروزي به كوه مي رويم.و از همه تلخ تر كه پدرم بهار گذشته، با باد بهاري ما را تنها گذاشت. اما چيزي كه هنوز نفهميدم اين بود كه چرا در بهار؟!مگر نه اينكه، معناي باد بهاري يعني تجديد زندگي و حيات.پس چرا بهار، پدر نازنينمان را از ما گرفت؟!محبوبه شب*[گربه نوروزي همان كرم هاي بهاري هستند كه روي بدنشان موهاي رنگين و زيبا دارند.] Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بياد پدرم

  • يادش بخير در زمان شيرين بچگي روزهاي اخر اسفند چه حال و هواي قشنگي داشت.زماني كه من و داداشم بچه بوديم و ذوق لباس هاي عيدمان را ميكرديم.مخصوصا كفش هاي عيد كه، براق بودند، و بوي نويي ميدادند. روزي چند بار، تا به عيد مانده بود، مي پوشيديم و روي فرش با انها راه ميرفتيم.مادر، سبز كردن سبزه ي عيد را در خانه خوش يمن ميدانست و بهمين خاطر هر سال سبزه ي عيد را، خودش سبز مي كرد.وقتِ اب ريختنِ گندم به نام هر عضو خانواده و فاميل يك مشت گندم توي اب ميريخت و سلامتي ان فرد را، از خدا ميخواست. من و داداشم، هر روز شاهد ريشه زدن ، جوانه زدن و بلند شدن گندم ها بوديم.درخت ها كم كم برگهايشان باز مي شد و بعضي هم ، پر از شكوفه هاي سفيد و صورتي مي شدند.اكثر روزها، بادي بود و پدرم ميگفت: از قديم اسمِ بادِ بهار را (باد بِشْكاف) گذاشته اند.به اين دليل كه، اين باد، كمك به باز شدن برگها و گل ها مي كند، و باد پاييزي برخلاف اين باد، طبيعت را به خواب ميبرد و همه گياهان را خشك ميكند.پدرم يكي از جمعه هاي اخر سال، من و داداشم را به كوه ميبرد و در حالِ بالا رفتن از كوه، به ما كمك ميكرد تا *(گربه نوروزي) پيدا كنيم.وقتي كه گربه نوروزي ها را، از لابلاي سبزه هاي نورس در ميان سنگ ها پيدا ميكرديم هيجان زده مي شديم، و من ان زمان بود كه تازه باور مي كردم، عيد در راه است.دنياي بچگي با تمام زيبايي هايش تمام شد. من و داداشم بزرگ شديم و عيدها ديگر نه ذوق خريد كفش نو را داريم و نه دنبال گربه نوروزي به كوه مي رويم.و از همه تلخ تر كه پدرم بهار گذشته، با باد بهاري ما را تنها گذاشت. اما چيزي كه هنوز نفهميدم اين بود كه چرا در بهار؟!مگر نه اينكه، معناي باد بهاري يعني تجديد زندگي و حيات.پس چرا بهار، پدر نازنينمان را از ما گرفت؟!محبوبه شب*[گربه نوروزي همان كرم هاي بهاري هستند كه روي بدنشان موهاي رنگين و زيبا دارند.] Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پادشاه نارنجی پوش(پدرم پادشاه من میماند)

  • به نام خداپادشاه نارنجی پوشعطرش که در وجودم می پیچدنگاهم به سویش شوق پرواز دارددوست دارم امشب را بی خیال همه مردم بشوموتا صبح درآغوشش نوازش بشومدوست دارم آرامشش را به وجودم تزریق کندیادم می آید چقدر برای باهم بودن با او اصرار می کردم واو برای رساندن من به دانشگاه امتنا می کردم ،دوست نداشتم بخاطر دیده شدن من او نادیده گرفته شودهرچه بود او سلطان قلبم است،او قهرمان زندگی من استمن عاشقش هستمعشق که شاخ ودم ندارد یا فقط مخاطب خاص ندارداو برایم مهم بود که شده بود مخاطب خاص قلبم،تنها ویکه، سمبل مردانگی بود برایمبه دستانش که نگاه می کنم دوست دارم تا صبح بوسه باران کنم تا صبح پاهایش را نوازش کنم وسط این سفره رنگین که برایم آماده کرده بودمی خواستم قلبش را بوسه باران کنم که تمام این سال ها درد ورنج مرا به جان خرید و روزگار سپیدی را به موهایش هدیه داده بودمی خواهم پاهایش را روی قلبم بگذارد که وقتی زمین و زمان را به خاطر من تا صبح از گرگ ومیش تا وقتی مهتاب مهمان آسمان مردم بود می دوخت وتمام خیابان عطر حضورش را در می گرفت .برای من بهترین آهنگ ،موسیقی که این مجلس را شاد می کند نیستبهترین آهنگ من صدای خش خش جاروی بلندش که غبار تنهایی را از این شهر پاک می کند استبیست سال فراموش شد که من فراموش نشومبه حلقه در دستم نگاه می کنم،برای من بهترین حلقه ،حلقه های دستان او دور شانه هایم است،بهترین هدیه بوسه های پی در پی اش بر پیشانیم استبه لباسم نگاه می کنم تمام آرزوی دختر که خود را بر لباس سفید عروسی ببیندولی برای من بهترین لباس، لباس عیدی بود که پدرم از دستمزد جارو کردن این شهر برایم می خریدبا صدای مردی که مرا دعوت به گفتن بله به شاهزاده رویاهایم است به خود میایمبرای سومین بار من به صورت چین خوردش نگاه می کنم ومقدس ترین کلمه را بر زبان می آورم-با اجازه پادشاه قلبم بلهاشک های هر دو چشمم قصد بارش داردولی من آغوش مردی می خواهم که مردانگی در برابرش تعظیم می کندگرچه شاهزاده سوار بر اسبم را پیدا کردم ولی پدرم پادشاه من میماند This entry passed through the Full-Text RSS service - if this is your content and you're reading it on someone else's site, please read the FAQ at fivefilters.org/content-only/faq.php#publishers., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها