شعر نو

متن مرتبط با «روزه» در سایت شعر نو نوشته شده است

روزهای تنهایی

  • حصیر ساده ی دلم را پهن کرده ام به ابعاد بزرگ ایوانت تاروپودم ازغم گسست در این روزهای تلخ تنهایی زهرانیکخواهشاعر:زهرا نیکخواه دافچاهی , ...ادامه مطلب

  • روزهای تاریک

  • چه بنامند پس ازاین ! ؟ دوره ای از تاریخ... که نگارنده نجوید در آن رد پایی ز کمال انسان آسمان از نفس مرگ پر است و زمین تشنه بلعیدن جان مردمانش اما همگی برده یک لقمه نان و در این همهمه ی بیشاعر:علی افق, ...ادامه مطلب

  • روزهای بی لبخند

  • روزها بی تو کم دارند شور را... عشق را... حالِ خوب را... و من معلقم بین نبودنها؛ رفتنها... و محکومم به فراموشیِ لبخند... فراموشیِ تو! و عشق واژه ی غریبی ست اینروزها که نیستی؛ که غریبم... کهشاعر:آرزو هدایتی, ...ادامه مطلب

  • روزه

  • به روزه نفسِ امـاره بسوزان بسوزی گرکه نفسِ خود نسوزیشاعر:سلیمان ابوالقاسمی, ...ادامه مطلب

  • بوی روزه

  • سلام کن آینه را کی بوی روزه می دهد پاک کن زنگ نگارت که سوی روزه می دود شبان بز چران کوچه ها صدای موذن شنیده است خیالباف لحظه ها را نگاه روی روزه می پرد خبر آمد که در این باغ بری میشاعر:محسن رستم زاد سرشكه, ...ادامه مطلب

  • روزهای خاکستری

  • برای این دلِ گرفته شنبه و جمعه یکیست دِل سراسر ماتم است با عَزاخانه یکیست عَصرِ آدینه بَهانه ست کُلِ این روزها غَم است تا نَیایی وَضع هَمین است حالِ دِل اینگونه است نَقش به نَقششاعر:امیدالیاری, ...ادامه مطلب

  • روزه...

  • روزه بُود واجبِ دربندگی واجبُ وحکم"الهی"،درزندگی بندگی،یعنی :مطیع بودنُ حب"خدا"و رضی بودنُ حب فرایض به درگاه حق حب ادایش،به پیشگاه حق گرتوعذری داری درحکم دین عقلشاعر:فهیمه جانی پور, ...ادامه مطلب

  • آن روزها

  • فصل کوچ که رسید همه رفته بودند و ما در آخرین فصل جا مانده بودیم در نقطه انجماد و صفر زمستان پا جای پای مردگان می گذاشت از آدمکها که دیگر هیچ نپرس اینجا و آنجا بر سر در هرشاعر:کامران اسدی, ...ادامه مطلب

  • سرزمین من – روزهای روشن

  • خانه ی روشن ،‌ خداحافظ سرزمین من ،&zwnj, ...ادامه مطلب

  • روزهای بی تو

  • بعد از آنی که نگاهت با نگاهم سرد شد زندگی تکرار درد و درد و درد و درد شد لشکر بی اعتنایی تاج و تختم را گرفت شاه معزول غرورم از حضورت طرد شد از «مخاطب»؛ «مفرد غایب» شدی ای وای من صرف افعال دلتشاعر:حمیدرضا گلشن , ...ادامه مطلب

  • حال مزخرف این روزهای من

  • یا غفارگاهی راه را گم میکنیبیهوده و عبث در کوچه های زندگی چرخ میزنی ؛بی جهت انسان ها را از خود میرانی؛زخم زبان هایت از نیش مار کشنده تر میشود؛کارت فقط در شکستن خلاصه میشود،شکستن دل...شکستن غرور دیگران،شکستن پل های پشت سرو در آخر شکستن شخصیت خودت،آنچن, ...ادامه مطلب

  • این روزها

  • این روزها دریا خروشان نیست و تنها گاهی اوقات موج کوچکی با ترس و لرز گونه های ساحل را می شوید و بلافاصله پشیمان می شود و آنقدر عجله می کند که خاطراتش جا می مانند و تا موج بعدی خاطره ها کمین می کنند که گریبان کسِ دیگری شوند؛شاید غریبه ای ؛ویا شاید آشنایی که ناشیانه قدم بر می دارد و یا شاید غریبه ی آشنایی که او هم صدف هایش را جا می گذارد و با یک فراموشی احمقانه و یک سری خاطره های بی سر و ته باز می گردد...این روزها همه با من همراه شده اند ؛خورشید دیرتر طلوع می کند مبادا که رویاهایم نیمه تمام بمانند و شب دیرتر فرا می رسد مبادا که ذزوغ گفته باشم و کابوس ها جا خوش کرده باشند و ستاره ها از چشمانم پنهان می شوند؛هوس قایم باشک بازی کرده اند می دانند که من هیچ گاه پیدایشان نمی کنم راستش از همان بچگی بازی را دوست نداشتم آنقدر خودم را گم می کردم که افتخار هیچ سک سکی نصیبم نمی شد...این روزها حال من دچار اختلالات فصلی شده است؛من هنوز به سردی زمستان عادت نکرده باید از تازگی بگویم ؛من هنوز در انتهای خیابان ،چشم دوخته به تک درختِ پاییز زده باید گل ها راببویم و از لطافت بهار،از سرسبزی جایی که نمی شناسم و یا رودخانه ای که تا بی انتها پیش می رود و یا دورویی آسمان که در یک ظهر آفتابی بی وقفه می بارد...من باید از خیلی چیزها بگویم...باید بگویم خداحافظ ای سالِ قدیمی تمام نشده!و سلام به تمام کسانی که هر سال به خیال خودشان بروز شده اند و بازهم می خواهند مرا احمق جلوه دهند...آخر کدام احمقی می تواند به کسانی اعتماد کند که ختی از خودشان هم بیزارند؟!!شاید من!سال جدید!من کفنِ زمستانم را در نیاورده به استقبالت می آیم...می خواهم یک بار برای همیشه همه ببینند که من نه احمق هستم و نه ساده! Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها