در وسیعِ دشتی قامتِ کوهی توده ی اندوهم را پیچ پیچان چونان دود می بَرد بر افلاک و گره می زند نوکِ آن را گاه با ابر گاه با ماه و ستاره گاه با خورشید سوزان گاه پیدا گاه پنهان و پس از سرد شدنشاعر:آرش آزرم, ...ادامه مطلب
اندوه **** فلک از دست تو دائم به دادم بسان مرغ بوتیمار بنالم مرا با آه و اندوه آفریدی زدست تو ننالم از که نالم **** شاعر:علی اوسط حسینی, ...ادامه مطلب
اندوه فراقت را توان گفتن نیست که نیست آیین وفای دل را شمردن نیست که نیست هر دم دل ناصح خروش صبر گفت که نگفت این خانه ی دل آرام و قرار نگرفت کهشاعر:شهلا چراغی, ...ادامه مطلب
دل من از اندوه زمان پر است در آسمان شب جای یک ستاره کم استشاعر:فاطمه حیدری (رضوان), ...ادامه مطلب
من میرمو تو میرسی عزیزم خسته ای و غریبه ای عزیزم من میرسم به یه جنونه خسته دلواپسی از تو دلت شکسته یادت میرم مثله غروب پاییز یه برگزردم تو سکوتی لبریز یادت میرم مثله گلای شب بو بوی عجیبیشاعر:عسل پروانه, ...ادامه مطلب
گر مرا قدرت دهی تا چیزی از یادم رود آنچه خواهم برگزید اندوه سال پیش نیست اشک و غم های گذشته یا غم دیروز نیست من نمی خواهم فراموشش کنم اندوه را یا که لبخند همچو کاه در دست غم چون کوه را من نمیشاعر:شیما عبدالهی (شعله), ...ادامه مطلب
دلگیرم دلگیرتر از پرنده مهاجر در زندان تنهایی دلگیرتر از نیلوفرآبی در مرداب سکوت چه وسیع است اندوه لحظه ها در پهنای افق چه دلگیرم منشاعر:فاطمه خوش تراش, ...ادامه مطلب
این جماعت ... تو را از من می پرسند تمام نبودنت خلاصه میشود در یک آه...کوتاه...بغض آلود و یک جواب ناقانع چله ی تابستان است و گرمای تنت در من قندیل بسته گر میگیرم عرقی سرد مرا همراه می شود بهشاعر:پری برقی نیارق, ...ادامه مطلب
صدای تیشه آمد گفت شیرین کنار ماهت, ...ادامه مطلب
شب تاریک پشت بامهای سرخ تنها بود ن, ...ادامه مطلب
غمگینم؛ اندازه ی تمام مرداب های سرزمینم، که بی باران و در قحطسالی خشکیدند غمگینم؛ مثل دریاچه ای که اشکی نداشت تا بر مرگ تدریجی اش بریزد غمگینم؛ مثل سرزمینی که مغولان غارتش کردند، و اوشاعر:عاطفه مشرفی زاده, ...ادامه مطلب
ارسال نظر '); } var patte_mail = /[a-zA-Z0-9._-]+@[a-zA-Z0-9.-]+.[a-zA-Z]{2,4}/; if (patte_mail.test($('#'+CF+' #note').val())) { $('msgd2496299').html(' متن نظر شما حاوی آدرس ایمیل می باشد امکان ارسال این نظر وجود ندارد لطفا نسبت به حذف ایمیل اقدام نمائید لازم به ذکر است ارسال شماره تلفن همراه در بخش نظرها خلاف قوانین سایت است'); } if($('#'+CF+' #note')[0].scrollHeight>80 && $('#'+CF+' #note')[0].scrollHeight=3 && $('#'+CF)[0].cpass.value.length>4)){$('#CF496299')[0].cmod.value=1;}else{$('#CF496299')[0].cmod.value=0;} if(($('#'+CF)[0].cuser.value.length 6){alert_msg('لطفا درقسمت دریافت کد ، کد داخل عکس را وارد نمائید.');retu false;}else{ if($('#'+CF)[0].note.value.length > 2000){ alert_msg('نظر شما طولانی تر از حد مجاز است !!');retu false; }else{ $('#'+CF.toString().replace('CF','SendArea'))[0].style.position='static'; $('#'+CF)[0].subm.focus(); el=document.getElementById(CF); for (var lx=0, ly=0;el != null;lx += el.offsetLeft, ly += el.offsetTop, el = el.offsetParent); window.scroll(0,ly-100); $('#'+CF)[0].subm.disabled=true; $('#msgd2496299').html(GetLoading()); $.post( "./acomment.php", $("#"+CF).serialize()+'&AJAXED=1',function(data){$('#msgd2496299').html(data);}), ...ادامه مطلب
"دلم یک جای دنج می خواهد..."جاییدربین فریادهای مرگیا گم شدندراندوه یک دختریاجای آرامیمثل دامان مادرمشایدهم دلمیک بغل خدا می خواهد.بایددربند،بندبند روزگار شوم!همیشه ازمرگ ترسیده امچون مرگ هیچ وقت برایم یک پایان نبودهمرگ همیشه برایم یک آغاز بوده!همیشه از زندگی ترسیده اموبیشتر از "زندگی دوباره"ترسیده امولی زندگی را دوست داشته ام!, ...ادامه مطلب
محصور و مغموم چون ابر پاییزی....گه خشک در آسمان پرسه ای می زنم و گاهی نیز دَمی بر سر و روی دیوارهای کاهگلی کوچه هایی که پر از خاطرات گذشته ی هر دم تازه تر از اکنون ،می بارم و گهی نیز ازبرای رنگ پریدگی درختانی سر به آسمان کشیده که سبزی آغازین رخسارشان در هنگامه ی روویدن جوانه عشق متعالی در قلبشان ،دل هر ببینده و رهگذری را مجذوب میکند، می گریم.....آری من!همین ابر محصور و مغموم پاییزی ازبرای دل اندوهگین عاشقان و معشوقان که در فصل بهار پر از شوق و شور بوده اند،گریه می کنم....همین ابر بظاهر بی باران ولیکن دردمند.ازبرای دل محزون و چشمان بیخواب عاشقان و معشوقان محصور در حصار تقدیر و سرنوشتی که نوشته ی دست خود است ولیکن رهایی از آن ...ازبرای اشکهای پنهان آنها که در پستویی بی صدا گریه میکنند...من!ابر اندوهگین و دردمند پاییز، پر صداتر از ابرهای زمستان از سبب خشکی تار و پود گلو یم ،اشک میریزم.....آری...این صدای من در آسمان،پژواک صدای آهسته آن گریه دلداده های گرفتار در پنجه ی تقدیر و روزگاران است که در انتهای گلویشان خشکیده شده است....آری..این هیاهوی کم باران من که در پاییز اینقدر خاطره انگیز است، ازجهت دردی است که در گلوی بغض کرده ی عاشقان و معشوقان ،مجال رهایی نداشته اند ....آری ...من ، این ابر مغموم پاییزم که همه ام درد است که با هر قطره ی بارانم که جوهره اش فراق عاشقان و معشوقان است،رنگ از رخسار سبزه زارها را میبرم و گل ها با آنهمه طراوت و شورانگیزی،پرپر میکنم.....بی آنکه مردمان بدانند قصهمحصور و مغموم چون ابر پاییزی....گه خشک در آسمان پرسه ای می زنم و گاهی نیز دَمی بر سر و روی دیوارهای کاهگلی کوچه هایی که پر از خاطرات گذشته ی هر دم تازه تر از اکنون ،می بارم و گهی نیز ازبرای رنگ پریدگی درختانی سر به آسمان کشیده که سبزی آغازین رخسارشان در هنگامه ی روویدن جوانه عشق متعالی در قلبشان ،دل هر ببینده و رهگذری را مجذوب میکند، می گریم.....آری من!همین ابر محصور و مغموم پاییزی ازبرای دل اندوهگین عاشقان و معشوقان که در فصل بهار پر از شوق و شور بوده اند،گریه می کنم....همین ابر بظاهر بی باران ولیکن دردمند.ازبرای دل محزون و چشمان بیخواب عاشقان و معشوقان محصور در حصار تقدیر و سرنوشتی که نوشته ی دست خود است ولیکن رهایی از آن ...ازبرای اشکهای پنهان آنها که در پستویی بی صدا گریه میکنند...من!, ...ادامه مطلب