نقدی بر هیچ ...

ساخت وبلاگ
ی ۹ ساعت و ۱ دقيقه پیش
نکته ای آزاد

.
.

شاعری گوش دراز یا سگی توله ای گرازی زرافه ای

قصد

آزار شاعرم را داشته باشد

اصطبل را سر و ته بر گردن ش آویخته

تا یاد بگیرد

عین القضات من

شاید سکوت کند ولی من
نمی توانم،.

حتی بگویند اکانت ت را در این اصطبل از سقف آسمان آویزان میکنیم

پاییز

3 | 0

س به ی ۸ ساعت و ۱۷ دقيقه پیش

سلام ی جان ' و باز تشکر بابت همه چیز

2 | 0

م | ۷ ساعت و ۹ دقيقه پیش
سلام
یادم رفت....رختخواب تنهایی،جوانی پوست انداخته برا هفت پشتمون کافیه آقا
ی ...خان گوی میه جاخ سان اولده اولاخ

0 | 1

ی به م | ۶ ساعت و ۴۱ دقيقه پیش
الاغ را الان
اضافه میکنم.

پاییز

0 | 0

م به ی ۶ ساعت و ۳۹ دقيقه پیش
الاغ نیست کره خره

0 | 0

م به ی ۶ ساعت و ۳۷ دقيقه پیش
اولاخ به ترکی یعنی باشیم

0 | 0

م ۶ ساعت و ۴۰ دقيقه پیش
ای بالا من تورکم ها از منی منفی ورن گوردز هامزی منفی یع چوردوم اههه

0 | 0

ی به م | ۶ ساعت و ۳۶ دقيقه پیش
مهم الاغ است

چون کرّه اش
سن
کمتری دارد!

اضافه کردم

پاییز

0 | 0

م به ی ۶ ساعت و ۳۳ دقيقه پیش
اون رفته حالا جاش وبعدا کی پر میکنه نیمکت می گه برا شما

0 | 0

ی به م ۶ ساعت و ۳۰ دقيقه پیش
من با هیچ شاعری شوخی ندارم در اینجا

همینکه یابو فرض نشوم

کلاه م را باد ببرد

باز خوشحال م.

ی ۳/۲/۹۶

سلام استاد

نقدی چند بر چند.

نقدی انتقادی از شاعران گوش دراز.

بقدری ،بلغورات عاشقانه ی تکراری این مشت شاعر
مینویسند و بلغور میکنند که شک میرود کارخانه ی
بلغور سازی را از در سراسر هستی از کار براندازیم....
حتی این قشون توانایی شعر سرایی عاشقانه با تصویرسازی
مفهوم سازی نو را
نه دارند
نه

مغز شان کشش این مکش های هولاناک علشقانه ی واقعی و جانسوز،
چرا؟

چون نه عاشق هستند نه شاعر . یک مشت روی اعصاب زونده اند
که فقط روی شکم گرسنگان و بدبختان و زنده بگوران من ،
حواس پرت ، یابو وار رژه میروند و اصطبل را سر و ته از آخر به اول ویران....

" استاد من" اگر بخواهد عاشقانه بنویسد ، هر زلیخایی
هنگام خوانش هم دست خود را میبرد هم یوسف را فراموش....

عاشقانه های استادم ، بکر نو با تصویر با نقاشی عمق شیرینی کنده های روی
کمر بیستون با کلنگ فرهادند...
حال بیایید بیازمایید گرچه استادم آنقدر " غم " و سختیی هایی در ساحال کاج
در قلب احساس میکند که بدبختانه این قسمت از شعر استاد را بی نصیب شده ایم
و فقط هر ازگاهی سرچشمه را نشان داده تا بدانیم ... حتی عاشقانه هم نمی توانیم ما بنویسیم
تا چه رسد این محتوای گردو وار با حجم فندق در جمجمه ها بیایند از شکم خالی همسایه
نقاشی کنند....

در نقاشی فوق که زاده شدن را نمادین استوار حکاکی کرده است
گرفتاری میان قماشی انسان نما را تصویر سازی کرده است...
تنهایی میان همرنگان جماعت را که شاعرم را این رود ویرانگر
با خود در دره ها کشانده است...
از ندانستن ما از مفهوم زیبای عشق...

از بی کسی میان این لشگر بی خاصیت که نه نقد می دانند
نه
شعر نه درد ... جز اینکه هرز هرزه وار بلغور با طعم یابوی خیالشان که همان حیوان محترم
برشان داشته که دارند اسکای ت سواری میکنند و ماها را مورچه هم نمی دانند...

و

در این بی پایانی نه توانستم از شعر استادم تفسیر بنویسم
نه
توانستم دامنه کوههای استاد م را حکاکی کنم...
نه

توانستم گوش درزان را در این اصطبل وصف کنم...

جز

شرمساری قلم و قلبم در قدمت این حماقت گوش درازان....

استادم سلامت

با اراده

پاییز تو

...

سلام

و

این ها که خواندید فصلی از کتاب نانوشته ی تربیت استران نبود بلکه مطالبي بود که با تیک نقد در سایت شعر نو منتشر شده است ، یادم می آید زمانی آقای سایت نو وقتی کاربری تیک نقد را برای مطلبی که نیمچه نقدی هم در خود داشت فعال می کرد تذکر می داد که آقاجان شما که نقد ننوشتی چرا تیک نقد را زدي ؟ حالا نمی دانم چه شده است که این همه سهل انگاری می شود در برابر هر ارجوزه ای که به اسم نقد دارد نوشته می شود ...
روی سخن ام نه با نویسنده ی این سطور است بلکه با خودمان است و با مسؤولین زحمتکش سایت است و گر نه نویسنده اگر می فهمید و امید فهمیدن اش می بود چنین سخايفي را بر زبان نمی راند ...

نمی دانم حرف زیاد دارم برای نوشتن اما همین وجيزه هم گمان تایید شدن اش را نمی برم ولی حرف آخر این که این نوشته ها جداي از بی ادبی های ظاهری جریانی خطرناک در دل خود دارند که همانا سرکوب ناجوانمردانه و پوپوليستي نقد و منتقد است ...</span>

شعر نو...
ما را در سایت شعر نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان بازدید : 260 تاريخ : سه شنبه 5 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:05